450. تاریخ الطبرى - بهنقل از عبد اللَّه بن عمّار -: زینب علیها السلام، دختر فاطمه علیها السلام وخواهر حسین علیه السلام، بیرون آمد... و این گونه مىگفت: کاش آسمان، خراب مىشد و بر زمین مىافتاد!
عمر بن سعد، به حسین علیه السلام نزدیک شده بود. زینب علیها السلام به او گفت: اى عمر بن سعد! آیا ابا عبد اللَّه را مىکُشند و تو، نگاه مىکنى؟!
گویى اشکهاى عمر را مىبینم که بر گونهها و محاسنش روان است. آن گاه، عمر از او روى گردانْد.[966]
451. الإرشاد: خواهر امام، زینب علیها السلام به درگاه خیمه آمد و عمر بن سعد بن ابى وقّاص را ندا داد: واى بر تو، اى عمر! آیا ابا عبد اللَّه را مىکُشند و تو نگاه مىکنى؟!
عمر، پاسخش را نداد. زینب علیها السلام بانگ زد: واى بر شما! آیا مسلمانى میان شما نیست؟! هیچ کس، پاسخى به او نداد.[967]
13/9 سخنان زینب علیها السلام هنگام شهادت برادر
452. الملهوف: زینب علیها السلام، از درِ خیمه بیرون آمد و فریاد مىزد: واى، اى برادر! واى، اى سَرور من! واى، اى خاندان من! کاش آسمان، خراب مىشد و به زمین مىافتاد و کوهها، خاک و در دشتها، پراکنده مىشدند![968]
14/9 هجوم بردن به خیمهها
453. تاریخ الطبرى - به نقل از ابو مِخنَف -: سپس شمر بن ذى الجوشن، با تنى چند (حدود ده تن از پیادگان سپاه کوفه)، پیشروى کردند و به سوى خیمهاى که اثاث و خانواده حسین علیه السلام در آن بود، رفتند و میان او و خیمههایش، مانع شدند.
حسین علیه السلام فرمود: «واى بر شما! اگر دین ندارید و از روز معاد نمىهراسید، دستِکم در دنیایتان، آزاده و بزرگْمَنش باشید. خیمه و خانوادهام را از دستبُردِ اراذل و اوباشتان، دور بدارید».
ابن ذى الجوشن گفت: این [حق] براى تو هست، اى پسر فاطمه![969]
454. الفصول المهمّة: شمر بن ذى الجوشن - که خدا، لعنتش کند -، میان حسین علیه السلام و خانوادهاش، مانع شد و با گروهى از قهرمانان و دلاوران لشکر، مانع از بازگشت او به سوى خانوادهاش شد. حسین علیه السلام را در میان گرفتند و سپس، عدّهاى از آنان، به سوى خانواده و کودکان حسین علیه السلام، هجوم آوردند تا اموالشان را به تاراج ببرند. حسین علیه السلام بانگ زد: «واى بر شما، اى پیروان شیطان! نابخردانِ خود را از دستدرازى به زنان و کودکان، باز دارید که آنان با شما نجنگیدهاند».
شمر - که خدا، لعنتش کند -، بانگ زد: از آنان، دست بکِشید و تنها خودِ او را قصد کنید.[970]
[0] محمدی ریشهری، محمد، گزیده شهادت نامه امام حسین علیه السلام بر پایه منابع معتبر، صفحه: 636، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1391 ه.ش.
[966] خَرَجَت زَینَبُ ابنَةُ فاطِمَةَ اختُهُ [أی اختُ الحُسَینِ علیه السلام]... وهِیَ تَقولُ: لَیتَ السَّماءَ تَطابَقَت عَلَى الأَرضِ، وقَد دَنا عُمَرُ بنُ سَعدٍ مِن حُسَینٍ علیه السلام، فَقالَت: یا عُمَرَ بنَ سَعدٍ، أیُقتَلُ أبو عَبدِ اللَّهِ وأنتَ تَنظُرُ إلَیهِ؟ قالَ: فَکَأَنّی أنظُرُ إلى دُموعِ عُمَرَ وهِیَ تَسیلُ عَلى خَدَّیهِ ولِحیَتِهِ، قالَ: وصَرَفَ بِوَجهِهِ عَنها 453 (تاریخ الطبرى: ج 5 ص 452، مقتل الحسین علیه السلام، خوارزمى: ج 2 ص 35).
[967] خَرَجَت اختُهُ زَینَبُ إلى بابِ الفُسطاطِ، فَنادَت عُمَرَ بنَ سَعدِ بنِ أبی وَقّاصٍ: وَیحَکَ یا عُمَرُ! أیُقتَلُ أبو عَبدِ اللَّهِ وأنتَ تَنظُرُ إلَیهِ؟ فَلَم یُجِبها عُمَرُ بِشَیءٍ، فَنادَت: وَیحَکُم، أما فیکُم مُسلِمٌ؟! فَلَم یُجِبها أحَدٌ بِشَیءٍ 454 (الإرشاد: ج 2 ص 112. نیز، ر. ک: أنساب الأشراف: ج 3 ص 409).
[968] خَرَجَت زَینَبُ مِن بابِ الفُسطاطِ وهِیَ تُنادی: وا أخاه! وا سَیِّداه! وا أهلَ بَیتاه! لَیتَ السَّماءَ انطَبَقَت عَلَى الأَرضِ، ولَیتَ الجِبالَ تَدَکدَکَت عَلَى السَّهلِ 455 (الملهوف: ص 175، بحار الأنوار: ج 45 ص 54).
[969] ثُمَّ إنَّ شِمرَ بنَ ذِی الجَوشَنِ، أقبَلَ فی نَفَرٍ، نَحوٍ مِن عَشَرَةٍ مِن رَجّالَةِ أهلِ الکوفَةِ، قِبَلَ مَنزِلِ الحُسَینِ علیه السلام الَّذی فیهِ ثَقَلُهُ وعِیالُهُ، فَمَشى نَحوَهُ، فَحالوا بَینَهُ وبَینَ رَحلِهِ.
فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام: وَیلَکُم! إن لَم یَکُن لَکُم دینٌ، وکُنتُم لا تَخافونَ یَومَ المَعادِ، فَکونوا فی أمرِ دُنیاکُم أحراراً ذَوی أحسابٍ، امنَعوا رَحلی وأهلی مِن طُغامِکُم وجُهّالِکُم. فَقالَ ابنُ ذِی الجَوشَنِ: ذلِکَ لَکَ یَابنَ فاطِمَةَ 456 (تاریخ الطبرى: ج 5 ص 450، أنساب الأشراف: ج 3 ص 407).
[970] حالَ الشِّمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ - لَعَنَهُ اللَّهُ - بَینَهُ وبَینَ الحَریمِ وَالمَرجِعِ إلَیهِم فی جَماعَةٍ مِن أبطالِهِم وشُجعانِهِم، وأحدَقوا بِهِ، ثُمَّ جَماعَةٌ مِنهُم تَبادَروا إلَى الحَریمِ وَالأَطفالِ یُریدونَ سَلَبَهُم.
فَصاحَ الحُسَینُ علیه السلام: وَیحَکُم یا شیعَةَ الشَّیطانِ، کُفّوا سُفهاءَکُم عَنِ التَّعَرُّضِ لِلنِّساءِ وَالأَطفالِ، فَإِنَّهُم لَم یُقاتِلوا.
فَقالَ الشِّمرُ لَعَنَهُ اللَّهُ: کُفّوا عَنهُم وَاقصِدُوا الرَّجُلَ بِنَفسِهِ 457 (الفصول المهمّة: ص 190).