438. الفتوح: هرگاه حسین علیه السلام، به تنهایى به سوى فراتْ یورش مىبُرد، به او حمله مىکردند تا او را از [رسیدن به] آب، باز بدارند. آن گاه، مردى از آنان - که کنیهاش ابو حُتوف جُعْفى بود -، تیرى انداخت و بر پیشانى حسین علیه السلام نشست. حسین علیه السلام، تیر را کَنْد و آن را انداخت. خون بر صورت و محاسنش، سرازیر شد.
سپس حسین علیه السلام گفت: «خدایا! تو مىبینى که من از دست این بندگان نافرمان و طغیانگرت، در چه حالى هستم. خدایا! یکْ یکِ آنان را به شمار آور و جدا از هم و متفرّق، هلاکشان ساز و هیچ یک از آنان را بر روى زمین، باقى مگذار و هرگز، آنان را میامرز!».[953]
439. تاریخ دمشق - به نقل از مُسلم بن رِباح، غلام آزاد شده على بن ابى طالب علیه السلام -: روز شهادت حسین بن على علیه السلام، با او بودم. تیرهایى به صورتش اصابت کرده بود. به من فرمود: «اى مُسلم! دستت را زیر خونها بگیر».
گرفتم. چون [دستهایم از خون] پُر شدند، فرمود: «آنها را در دستم بریز».
آنها را در دستش ریختم. آنها را به سوى آسمان پاشید و گفت: «خدایا! خون فرزند دختر پیامبرت را بستان».
قطرهاى از آن خون، بر زمین نریخت.[954]
9/9 اصابت تیرى به سینه امام علیه السلام
440. مقتل الحسین علیه السلام، خوارزمى: حسین علیه السلام که بر اثر نبرد، کمتوان شده بود، ایستاد و به استراحت پرداخت. همان هنگام که ایستاده بود، سنگى آمد و به پیشانىاش خورد. خون از پیشانىاش، سرازیر شد. پارچهاى را گرفت تا خون از پیشانىاش پاک کند که تیرى با پیکانِ سه شاخه آهنین و مسموم آمد و در قلبش نشست.[955]
حسین علیه السلام گفت: «به نام خدا و یارى خدا، و بر دین پیامبر خدا!».
آن گاه، سرش را به سوى آسمان، بالا بُرد و گفت: «خداى من! تو مىدانى که آنان، مردى را مىکُشند که جز او، فرزند پیامبرى بر روى زمین نیست».
سپس، تیر را گرفت و آن را از پشت خود، بیرون کشید. خون، مانند ناودان، از آن سرازیر شد. حسین علیه السلام، دستش را بر زخم نهاد و چون از خون پُر شد، آن را به آسمان پاشید. قطرهاى از آن، باز نگشت.... دوباره، دستش را بر زخم نهاد و چون [از خون] پُر شد، به سر و محاسنش کشید و فرمود: «به خدا سوگند، این گونه خواهم بود تا جدّم محمّد صلى اللَّه علیه و آله را با خضاب خون، دیدار کنم و بگویم: «اى پیامبر خدا! فلانى و فلانى، مرا کُشتند».[956]
441. مثیر الأحزان: حسین علیه السلام که بر اثر نبرد، کمتوان شده بود، ایستاد. سنگى به پیشانىاش خورد و آن را شکست. سپس، تیر سه شاخه مسمومى آمد و بر قلبش نشست.
امام علیه السلام گفت: «به نام خدا و بر دین پیامبر خدا!».
سپس، سرش را به سوى آسمان گرفت و گفت: «خداى من! مىدانى که آنان، فرزند دختر پیامبرشان را مىکُشند».
آن گاه، پس از بیرون کشیدن تیر از پشت خود، بر اثر خونریزى فراوان، ناتوان شد و بر زمین افتاد.[957]
10/9 اصات تیرى به گلوى امام علیه السلام
442. الأمالى، صدوق - به نقل از عبد اللَّه بن منصور، از امام صادق، از پدرش امام باقر، از جدّش امام زین العابدین علیهم السلام -: حسین علیه السلام، به چپ و راست نگریست و کسى را ندید. سرش را به سوى آسمان، بالا بُرد و گفت: «خدایا! تو مىبینى که با فرزند پیامبرت چه مىکنند».
قبیله بنى کِلاب، میان حسین علیه السلام و آب، مانع شدند. تیرى به سوى او پرتاب شد که بر گلویش نشست و از اسبش به زمین افتاد. امام علیه السلام تیر را گرفت و بیرون کشید. سپس، خون را با کفِ دستش مىگرفت و هنگامى که پُر مىشد، به سر و صورتش مىمالید و مىگفت: «خداى عزّوجلّ را مظلوم و خونین، دیدار خواهم کرد».[958]
443. الدرّ النظیم: زخمى در گلوى حسین علیه السلام [بر اثر تیرى که به او اصابت کرد،] پدید آمد. او دستش را بر آن مىنهاد و چون از خون، پُر مىشد، مىگفت: «خدایا! تو مىبینى».
سپس، دوباره چنین مىکرد و چون پُر مىشد، مىگفت: «خدایا! این، در راه تو، اندک است».[959]
444. الإرشاد: حسین علیه السلام، بر سیلْبندِ فرات، بالا رفت تا خود را به آب برساند. برادرش عبّاس علیه السلام پیشِ رویش، بود. سواران ابن سعد، راه بر او گرفتند. در میان آنان، مردى از بنى دارِم بود که به آن سواران گفت: واى بر شما! میان او و فرات، مانع شوید و آب را در اختیارش نگذارید.
حسین علیه السلام گفت: «خدایا! او را تشنه بگذار».
مرد دارِمى، خشمگین شد و تیرى به سوى امام علیه السلام انداخت که بر زیر گلویش نشست. حسین علیه السلام، تیر را بیرون کشید و دستش را زیر گلویش گرفت. کفِ دستانش از خون، پُر شد. آنها را پاشید و سپس گفت: «خدایا! از آنچه با پسر دختر پیامبرت مىکنند، به تو شِکوه مىبَرم».
سپس به جایگاهش باز گشت، در حالى که تشنگىاش، شدّت یافته بود.[960]
[0] محمدی ریشهری، محمد، گزیده شهادت نامه امام حسین علیه السلام بر پایه منابع معتبر، صفحه: 628، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1391 ه.ش.
[953] کُلَّما حَمَلَ [الحُسَینُ علیه السلام] بِنَفسِهِ عَلَى الفُراتِ حَمَلوا عَلَیهِ حَتّى أحالوهُ عَنِ الماءِ. ثُمَّ رَمى رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ یُکَنّى أبَا الحُتوفِ الجُعفِیَّ - فَوَقَعَ السَّهمُ فی جَبهَتِهِ، فَنَزَعَ الحُسَینُ علیه السلام السَّهمَ فَرَمى بِهِ، فَسالَتِ الدِّماءُ عَلى وَجهِهِ ولِحیَتِهِ.
فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام: اللَّهُمَّ إنَّکَ تَرى ما أنَا فیهِ مِن عِبادِکَ هؤُلاءِ العُصاةِ الطُّغاةِ، اللَّهُمَّ فَأَحصِهِم عَدَداً، وَاقتُلهُم بَدَداً، ولا تَذَر عَلى وَجهِ الأرضِ مِنهُم أحَداً، ولا تَغفِر لَهُم أبَداً 441 (الفتوح: ج 5 ص 117، مقتل الحسین علیه السلام، خوارزمى: ج 2 ص 34).
[954] کُنتُ مَعَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام یَومَ قُتِلَ، فَرُمِیَ فی وَجهِهِ بِنُشّابَةٍ، فَقالَ لی: یا مُسلِمُ، أدنِ یَدَیکَ مِنَ الدَّمِ، فَأَدنَیتُهُما، فَلَمَّا امتَلَأَتا قالَ: اسکُبهُ فی یَدی، فَسَکَبتُهُ فی یَدِهِ، فَنَفَحَ بِهِما إلَى السَّماءِ، وقالَ:
اللَّهُمَّ اطلُب بِدَمِ ابنِ بِنتِ نَبِیِّکَ. قالَ مُسلِمٌ: فَما وَقَعَ مِنهُ إلَى الأَرضِ قَطرَةٌ 442 (تاریخ دمشق: ج 14 ص 223، کفایة الطالب: ص 431).
[955] در صورت درستى این بخش از گزارش، مقصود، اصابت تیر به ناحیه قلب است، نه خودِ قلب، چنان که در گزارش ابن شهرآشوب در المناقب (ج 4 ص 111)، محلّ اصابت، سینه امام علیه السلام ذکر شده است. بدیهى است که اگر قلب ایشان مورد اصابت قرار مىگرفت، فرصتى براى اقدامات بعدى - که در گزارش آمده -، وجود نداشت.
[960] رَکِبَ [الحُسَینُ علیه السلام] المُسَنّاةَ یُریدُ الفُراتَ وبَینَ یَدَیهِ العَبّاسُ أخوهُ، فَاعتَرَضَتهُ خَیلُ ابنِ سَعدٍ، وفیهِم رَجُلٌ مِن بَنی دارِمٍ، فَقالَ لَهُم: وَیلَکُم! حولوا بَینَهُ وبَینَ الفُراتِ ولا تُمَکِّنوهُ مِنَ الماءِ.
فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام: اللَّهُمَّ أظمِئهُ! فَغَضِبَ الدّارِمِیُّ ورَماهُ بِسَهمٍ فَأَثبَتَهُ فی حَنَکِهِ، فَانتَزَعَ الحُسَینُ علیه السلام السَّهمَ، وبَسَطَ یَدَهُ تَحتَ حَنَکِهِ فَامتَلَأَت راحَتاهُ بِالدَّمِ، فَرَمى بِهِ ثُمَّ قالَ: اللَّهُمَّ إنّی أشکو إلَیکَ ما یُفعَلُ بِابنِ بِنتِ نَبِیِّکَ. ثُمَّ رَجَعَ إلى مَکانِهِ وقَدِ اشتَدَّ بِهِ العَطَشُ 447 (الإرشاد: ج 2 ص 109، الملهوف: ص 170).
[956] فَوَقَفَ [الحُسَینُ علیه السلام] یَستَریحُ، وقَد ضَعُفَ عَنِ القِتالِ، فَبَینَما هُوَ واقِفٌ إذ أتاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلى جَبهَتِهِ، فَسالَتِ الدِّماءُ مِن جَبهَتِهِ، فَأَخَذَ الثَّوبَ لِیَمسَحَ عَن جَبهَتِهِ، فَأَتاهُ سَهمٌ مُحَدَّدٌ مَسمومٌ، لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ، فَوَقَعَ فی قَلبِهِ.
فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام: بِسمِ اللَّهِ وبِاللَّهِ، وعَلى مِلَّةِ رَسولِ اللَّهِ. ورَفَعَ رَأسَهُ إلَى السَّماءِ، وقالَ: إلهی! إنَّکَ تَعلَمُ أنَّهُم یَقتُلونَ رَجُلاً لَیسَ عَلى وَجهِ الأَرضِ ابنُ نَبِیٍّ غَیرُهُ، ثُمَّ أخَذَ السَّهمَ وأخرَجَهُ مِن وَراءِ ظَهرِهِ، فَانبَعَثَ الدَّمُ کَالمیزابِ، فَوَضَعَ یَدَهُ عَلَى الجُرحِ، فَلَمَّا امتَلَأَت دَماً رَمى بِها إلَى السَّماءِ فَما رَجَعَ مِن ذلِکَ قَطرَةٌ،... ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَى الجُرحِ ثانِیاً، فَلَمَّا امتَلَأَت لَطَخَ بِها رَأسَهُ ولِحیَتَهُ، وقالَ: هکَذا وَاللَّهِ أکونُ حَتّى ألقى جَدّی مُحَمَّداً وأنَا مَخضوبٌ بِدَمی، وأقولُ: یا رَسولَ اللَّهِ، قَتَلَنی فُلانٌ وفُلانٌ 443 (مقتل الحسین علیه السلام، خوارزمى: ج 2 ص 34؛ الملهوف: ص 172).
[957] فَوَقَفَ [الحُسَینُ علیه السلام] وقَد ضَعُفَ عَنِ القِتالِ، أتاهُ حَجَرٌ عَلى جَبهَتِهِ هَشَمَها، ثُمَّ أتاهُ سَهمٌ لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ مَسمومٌ، فَوَقَعَ عَلى قَلبِهِ.
فَقالَ: بِسمِ اللَّهِ، وعَلى مِلَّةِ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه علیه و آله. ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ إلَى السَّماءِ وقالَ: إلهی، تَعلَمُ أنَّهُم یَقتُلونَ ابنَ بِنتِ نَبِیِّهِم. ثُمَّ ضَعُفَ مِن کَثرَةِ انبِعاثِ الدَّمِ بَعدَ إخراجِ السَّهمِ مِن وَراءِ ظَهرِهِ، وهُوَ مُلقىً فِی الأَرضِ 444 (مثیر الأحزان: ص 73).
[958] نَظَرَ الحُسَینُ علیه السلام یَمیناً وشِمالاً ولا یَرى أحَداً، فَرَفَعَ رَأسَهُ إلَى السَّماءِ، فَقالَ: اللَّهُمَّ إنَّکَ تَرى ما یُصنَعُ بِوَلَدِ نَبِیِّکَ.
وحالَ بَنو کِلابٍ بَینَهُ وبَینَ الماءِ، ورُمِیَ بِسَهمٍ فَوَقَعَ فی نَحرِهِ، وخَرَّ عَن فَرَسِهِ، فَأَخَذَ السَّهمَ فَرَمى بِهِ، وجَعَلَ یَتَلَقَّى الدَّمَ بِکَفِّهِ، فَلَمَّا امتَلَأَت لَطَخَ بِها رَأسَهُ ولِحیَتَهُ، وهُوَ یَقولُ: ألقَى اللَّهَ عزّوجلّ وأنَا مَظلومٌ مُتَلَطِّخٌ بِدَمی 445 (الأمالى، صدوق: ص 226 ح 239، بحار الأنوار: ج 44 ص 321).
[959] قَد أصابَ الحُسَینَ علیه السلام جُرحٌ فی حَلقِهِ، وهُوَ یَضَعُ یَدَهُ عَلَیهِ فَإِذَا امتَلَأَتِ الدَّمُ قالَ: اللَّهُمَّ إنَّکَ تَرى، ثُمَّ یُعیدُها، فَإِذَا امتَلَأَت قالَ: اللَّهُمَّ إنَّ هذا فیکَ قَلیلٌ 446 (الدرّ النظیم: ص 551).
445. الفتوح: سِنان بن انَس نَخَعى، تیرى به سوى حسین علیه السلام انداخت. تیر، بر گلویش نشست. صالح بن وَهَب یَزَنى هم نیزهاى به پهلوى حسین علیه السلام زد. حسین علیه السلام از اسبش به زمین افتاد. سپس، راست نشست و تیر را از گلویش بیرون کشید. کفِ دستانش را کنار هم مىگرفت و هر گاه از خونش پُر مىشدند، آنها را به سر و صورتش مىمالید و مىگفت: «این گونه، خدایم را با خونم و با حقّ غصب شدهام، دیدار خواهم کرد».[961]
11/9 اصابت تیرى بر دهان امام علیه السلام
446. الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): حسین علیه السلام، تشنه شد و آب خواست. آبى با آنان نبود. مردى آب آورد و به حسین علیه السلام داد تا بنوشد که حُصَین بن تَمیم، تیرى به او زد و در دهانش نشست و حسین علیه السلام، خون را با دستش مىگرفت و خدا را مىستود.[962]
447. تذکرة الخواص - به نقل از هشام بن محمّد -: حُصَین بن تَمیم، تیرى به سوى حسین علیه السلام انداخت که به لبهایش خورد و خون از آنها، سرازیر شد. حسین علیه السلام، در حالى که مىگریست، مىگفت: «خدایا! من از آنچه با من، برادرانم، فرزندانم و خاندانم مىکنند، به تو شِکوه مىبَرَم».
سپس، تشنگىاش شدّت گرفت.[963]
448. ذخائر العُقبى - به نقل از مردى از قبیله کَلْب -: حسین بن على علیه السلام، بانگ زد: «به ما آب دهید!».
مردى، تیرى انداخت که گوشه دهان حسین علیه السلام را درید. حسین علیه السلام گفت: «خداوند، سیرابت نکند!».
آن مرد، تشنه شد تا آن جا که خود را در فرات انداخت و آن قدر آب نوشید تا مُرد.[964]
449. مثیر الأحزان: زُرْعة بن ابان بن دارِم گفت: میان او و آب، مانع شوید.
سپس تیرى به سوى امام علیه السلام انداخت که بر گلویش نشست. امام علیه السلام گفت: «خدایا! او را تشنه بمیران و هیچ گاه، او را نیامرز».
براى امام علیه السلام نوشیدنى آوردند؛ امّا خونریزى، مانع نوشیدنش شد. امام علیه السلام، خون [گلویش] را مىگرفت و به سوى آسمان مىپاشید.[965]
[961] ورَماهُ [أیِ الإِمامَ الحُسَینَ علیه السلام] سِنانُ بنُ أنَسٍ النَخَعِیُّ بِسَهمٍ، فَوَقَعَ السَّهمُ فی نَحرِهِ، وطَعَنَهُ صالِحُ بنُ وَهبٍ الیَزَنِیُّ طَعنَةً فی خاصِرَتِهِ، فَسَقَطَ الحُسَینُ علیه السلام عَن فَرَسِهِ إلَى الأَرضِ، وَاستَوى قاعِداً ونَزَعَ السَّهمَ مِن نَحرِهِ، وأقرَنَ کَفَّیهِ، فَکُلَّمَا امتَلَأَتا مِن دَمِهِ خَضَّبَ بِهِ رَأسَهُ ولِحیَتَهُ، وهُوَ یَقولُ: هکَذا حَتّى ألقى رَبّی بِدَمی، مَغصوباً عَلى حَقّی 448 (الفتوح: ج 5 ص 118).
[962] عَطِشَ الحُسَینُ علیه السلام فَاستَقى، ولَیسَ مَعَهُم ماءٌ فَجاءَهُ رَجُلٌ بِماءٍ، فَتَناوَلَهُ لِیَشرَبَ، فَرَماهُ حُصَینُ بنُ تَمیمٍ بِسَهمٍ، فَوَقَعَ فی فیهِ، فَجَعَلَ یَتَلَقَّى الدَّمَ بِیَدِهِ ویَحمَدُ اللَّهَ 449 (الطبقات الکبرى/الطبقة الخامسة من الصحابة): ج 1 ص 472، سیر أعلام النبلاء: ج 3 ص 302).
[963] رَماهُ [أیِ الحُسَینَ علیه السلام] حُصَینُ بنُ تَمیمٍ بِسَهمٍ فَوَقَعَ فی شَفَتَیهِ، فَجَعَلَ الدَّمُ یَسیلُ مِن شَفَتَیهِ، وهُوَ یَبکی ویَقولُ: اللَّهُمَّ إنّی أشکو إلَیکَ ما یُفعَلُ بی وبِإِخوَتی ووُلدی وأهلی، ثُمَّ اشتَدَّ بِهِ العَطَشُ 450 (تذکرة الخواصّ: ص 252).
[964] صاحَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام: اسقونا ماءً! فَرَمى رَجُلٌ بِسَهمٍ فَشَقَّ شِدقَهُ، فَقالَ: لا أرواکَ اللَّهُ! فَعَطِشَ الرَّجُلُ إلى أن رَمى نَفسَهُ فِی الفُراتِ، فَشَرِبَ حَتّى ماتَ 451 (ذخائر العقبى: ص 246، المعجم الکبیر: ج 3 ص 114 ح 2841).
[965] قالَ زُرعَةُ بنُ أبانِ بنِ دارِمٍ: حولوا بَینَهُ وبَینَ الماءِ، ورَماهُ بِسَهمٍ فَأَثبَتَهُ فی حَنَکِهِ.
فَقالَ علیه السلام: اللَّهُمَّ اقتُلهُ عَطَشاً، ولا تَغفِر لَهُ أبَداً، وکانَ قَد اتِیَ بِشَربَةٍ فَحالَ الدَّمُ بَینَهُ وبَینَ الشُّربِ، فَجَعَلَ یَتَلَقَّى الدَّمَ ویَقولُ - هکَذا - إلَى السَّماءِ 452 (مثیر الأحزان: ص 71).