سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشت‌‌های جواهری

830) نقد و بررسی التمهید فی علوم القرآن/3 ++ ادامه پست قبل

[14] . مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج‏10، ص 613- 614و 780؛ «بإسناده عن سعید بن المسیب عن علی بن أبی طالب (ع) أنه قال سألت النبی عن ثواب القرآن فأخبرنی بثواب سورة سورة على نحو ما نزلت من السماء فأول ما نزل علیه بمکة (فاتحة الکتاب) ثم (اقرأ باسم ربک)».

.[15] در این خصوص سه روایت از امام صادق ع نقل شده که راوی در یک مورد حفص بن غیاث است (الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ، ج2، ص 628) که تضعیف شده، و راوی دو روایت دیگر مشخص نیست ولی شباهت متن نشان می‌دهد همان روایت حفص بن غیاث است (تفسیر قمی، ، ص 66 و تفسیر عیاشی، ج1، ص 80). روایت غیر صریح دیگری نیز نقل شده که مضمونش (... و لم‌ینزل القرآن إلا فی لیلة القدر...) یا قابل قبول نیست و یا باید تأویل کرد. (ر.ک: من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج1، ص 80)

[16] . نکته مهم در خصوص رابطه قرآن با روایات این است که غالب آیات قرآن بدون روایات دارای ظهور هستند. اگر روایتی مفسر باشد، انعقاد ظهور آیه یا حجیت آن به لحاظ آن وابسته است؛ مانند این که روایتی «صعید» را معنا کند. همچنین اگر روایتی به ظهور آیه‌ای اعتراف کرده، لیکن آن را تخصیص زند، در صورت اعتبار سند، پذیرفتنی است، لیکن سخن در روایتی است که اساساً‌ با کلیت ظهور آیه در تعارض است (نه آن‌که خاصی برای عام یا قیدی برای مطلق باشد)، چنین روایتی به حکم روایات عرض بر قرآن کنار گذاشته می‌شود.

[17] . تفسیر نمونه، مکارم شیرازی و دیگران، ج‏21، ص 147

[18] . ر.ک:‌ التمهید (ویرایش جدید)، معرفت، ج‏1، ص 159

[19] . ر.ک: همان.

[20] . التمهید فی علوم القرآن (ویرایش جدید)، ج‏1، ص 144

[21] . «وهذه الروایة وإن کانت فیها أشیاء لانعرفها، ولعلّها من اجتهاد الشعبی الخاصّ، لکن الذی نریده من هذه الروایة هو جانب تحدید نزول القرآن فی مدّة عشرین عاما، وأنّ نزوله تأخّر عن البعثة بثلاث سنین، وهذا شی‏ء متّفق علیه.» (التمهید (ویرایش جدید)، معرفت، ج1، ص 145)

[22] . الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم ، جعفر مرتضی عاملی، ج2، ص247.

[23] . ر.ک:‌ المستدرک على الصحیحین، ج 2، ص 610؛ التمهید (ویرایش جدید)، معرفت، ج1، ص144.

[24] . الاتقان فی علوم القرآن، سیوطی، نوع شانزدهم، مسئله اول (ج1، ص 156).

[25] . مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج‏6، ص 711

[26] . برای آگاهی از تفاوت این دو نگرش (قرینه و مبنا) و ارزیابی حجیت آن‌ها ر.ک:‌ «قرینه زمان نزول و خطای راهبردی در فهم مفسر»، جواهری، فصلنامه ذهن، سال بیستم شماره 4 (پیاپی 80، زمستان 1398)

[27] . بر این روش تفسیری اشکالات متعدد و مهمی مطرح شده است. برای آگاهی بیشتر ر.ک: «نقد نظریه تفسیر بر پایه ترتیب نزول»، جواهری، پژوهشنامه معارف قرآنی (آفاق دین) سال نهم تابستان 1397 شماره 33؛ «نقد و بررسی روش «تفسیر تنزیلی» تفسیر به ترتیب نزول»، همو، نشریه معارف (ویژه استادان معارف، مبلغان و دفاتر)، فروردین و اردیبهشت 1400، شماره 17 (http://maarefmags.ir).

[28] . ج10، ص 405- 406.

[29] . ج1، ص 26 و 72.

[30] تاریخ یعقوبى؛ ج 2، ص 26 و 35.

[31] الفهرست، ابن الندیم، فن سوم از مقاله اول، ص 47- 43.

[32] تفسیر طبرسى؛ ج 10، ص 406- 405. نیز رجوع شود به شواهد التنزیل، ج 2، ص 311 به بعد.

[33] البرهان؛ ج 1، ص 193.

[34] جابر بن زید، از فقهاى بنام بصره و از بزرگان تابعین بشمار مى‏رود. از ابن‌عباس و عکرمه روایت کرده است.

وفات او به سال 103 اتفاق افتاده است. روز وفات او قتاده گفت:«امروز داناترین اهل عراق وفات نمود».

[35] الاتقان؛ ج 1، ص 29- 22.

[36] . علوم قرآنی، معرفت، ص 8- 89.

[37] . الإتقان، سیوطی، ج2، ص189

[38] . التمهید فی علوم القرآن، معرفت، ج‏1، ص89

[39] . ر.ک:‌ «نقد نظریه تفسیر بر پایه ترتیب نزول»، همو، پژوهشنامه معارف قرآنی (آفاق دین)، تابستان 1397، شماره 33؛ اعجاز و تحدی، نگارنده، ص 271- 278.

[40] . ممکن است گفته شود ابن‌عباس آن را از حضرت علی ع اخذ کرده و چون احساس خطر می‌کرده، نامی از حضرت نبرده و یا مشاهده او است. در پاسخ می‌گوییم: ابن‌عباس بارها و بارها به صراحت و با شدت از حضرت علی ع دفاع کرده است و مطالبی در باره آن حضرت گفته که روایات ترتیب نزول در باره آن‌ها هیچ است؛ اگر تقیه‌ای در کار بود، می‌بایست در خصوص ولایت و فضائل حضرت علی ع باشد نه مثل ترتیب نزول که هیچ حساسیتی ندارد! گذشته از این‌که بعدها فرصت کافی برای معرفی حضرت داشته و حتی در دوران حکومت حضرت از طرف حضرت برای مدتی والی بصره بوده است! و افزون بر این، این فهرست حاوی نکته خاصی نیست که انتسابش به حضرت علی ع مشکلی برای هیئت حاکم ایجاد کند و حساسیت‌زا باشد؛ بنابراین، هیچ قرینه‌ای بر این ادعا وجود ندارد بلکه قرینه برخلاف آن وجود دارد. اما در خصوص اجتهاد یا مشاهده خود او: ابن‌عباس دو یا سه سال قبل از هجرت به دنیا آمد؛ از این رو – چنان که علامه طباطبائی فرموده- نقل او ارزش تاریخی ندارد، اما اگر حاصل اجتهاد او باشد (ممکن است این فهرست را در مدت 18 سالی که بعد از شهادت حضرت علی ع زنده بود، فراهم کرده باشد) نیز به دلیل خطاهای بسیار پذیرفتنی نیست. برای آگاهی بیشتر ر.ک: http://javahery.blogfa.com/ (نقد روش تفسیر بر پایه ترتیب نزول).

[41] . التمهید (ویرایش جدید)، معرفت، ج‏1، ص 167؛ علوم قرآنی، همو، ص 89.

[42]. چند نمونه: یکم) در سوره ممتحنه آیات ابتدایی در سال هشتم هجری نازل شده و آیات 10 و 11 در سال ششم هجری و آیه 12 پس از فتح مکه (سال هشتم) و آیه 13 از نظر معنا با آیات صدر سوره متناسب است که در آستانه فتح مکه در باره حاطب بن ابی‌بلتعه نازل شده است. (برای آگاهی بیشتر ر.ک: روش تفسیر قرآن، علی اکبر بابائی و دیگران، ص 105).

دوم) یا آیات ابتدایی سوره‌های علق، قلم، مزمل و مدثر در ابتدای رسالت و آیات مابقی آن‌ها بعدها نازل شد که برخی موارد بر اساس برخی گزارش‌ها در مدینه بوده است. طبرسی در باره سوره قلم آورده است: «حسن و عکرمه و عطاء گویند که این سوره مکّى است. ابن‌عباس و قتاده گفته‏اند از اولش تا آیه "سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ" مکّى است و ما بعدش تا آیه "لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ " مدنى است، و ما بعدش تا آیه "یکتبون" مکّى و ما بعدش تا آخر سوره مدنى است و آن به اتفاق مفسّرین و قاریان پنجاه و دو آیه است.

سوم) همچنین با توجه به این‌که نزول سوره‌های شعراء و حجر به ترتیب 47 و 54 است؛ آیات «وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبین‏» (شعراء، 214) و «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ» (حجر، 94) و آیات متصل به آن‌ها در ابتدای علنی شدن دعوت و پیش از سوره مسد نازل شده‌اند.

چهارم) نمونه دیگر داستان حضرت لوط ع در سوره حجر است (آیات 61 تا 77). در این آیات زمان تحقق آیات 67 تا 72 بین آیات 62 و 63 است و نکته مهم این است که مفسران در نزول یکباره این آیات اتفاق نظر دارند: «پس هنگامى که فرستادگان خدا نزد خاندان لوط آمدند، (61) لوط گفت: بى‏تردید شما گروهى ناشناخته‏اید. (62) گفتند: [نه، ما آشنا هستیم‏] با چیزى نزد تو آمده‏ایم که قومت همواره در آن تردید داشتند. (63) و ما واقعیتى قطعى و مسلّم را [که همان عذاب الهى است، جهت نابودى مردم‏] براى تو آورده‏ایم و یقیناً راستگوییم. (64) پس [چون‏] پاره‏اى از شب [گذشت‏] خاندانت را کوچ ده و خودت دنبال آنان برو و هیچ یک از شما [به شهر] بازنگردد، و آنجا که مأمور هستید، بروید. (65) ما [کیفیت‏] این حادثه [بزرگ‏] را به او وحى کردیم که: هنگامى که مجرمان وارد صبح شوند، بنیادشان برکنده خواهد شد. (66) و اهل شهر [با آگاه شدن از مهمانان لوط] شادى کنان [به خانه لوط] آمدند. (67) لوط گفت: اینان مهمانان منند، آبروى مرا نبرید. (68) از خدا پروا کنید و مرا [نزد مهمانانم‏] خوار و بى‏مقدار نسازید. (69) گفتند: مگر ما تو را [از مهمان کردن‏] مردمان نهى نکردیم؟ (70) [لوط] گفت: اگر مى‏خواهید [کار درست و معقولى‏] انجام دهید، اینان دختران منند [که براى ازدواج مناسبند.] (71) [اى پیامبر!] به جان تو سوگند، آنان در مستى خود فرو رفته و سرگردان بودند. (72) پس به هنگام طلوع آفتاب، صدایى [مرگبار و وحشتناک و غرّشى سهمگین‏] آنان را فرا گرفت. (73) در نتیجه آن شهر را زیر و رو کردیم و بر آنان سنگ‏هایى از جنس سنگِ گل باراندیم. (74) قطعاً در این [سرگذشت اسفبار و حادثه عبرت‏آموز] نشانه‏هایى [از قدرت خدا و خوارى و رسوایى مجرمان‏] براى هوشمندان [که جستجوگر علل حوادث‏اند] وجود دارد. (75) و آن [آثار و بقایاى شهر ویران شده قوم لوط] بر سر راهى است که پابرجاست. (76) مسلماً در این [شهر ویران شده‏] براى مؤمنان نشانه‏اى [پندآموز] است. (77)» (حجر، 61- 77) (تقدیم قسمت مربوط به مژده بر قسمت دیگر احتمالاً از این رو است که این سوره بعد از عام الحزن نازل شده و در آن زمان پیامبر اکرم ص در فشار بود و از این رو، مژده بر عذاب مقدم شده تا در آرامش پیامبر ص مؤثرتر باشد . ر.ک: مبانی هنری قصه‌های قرآن، ص 168)

پنجم) در نقل داستان گاو بنی‌اسرائیل نیز جابجایی رخ داده است. سیر طبیعی چنین است: کسی کشته شد، مردم اختلاف کردند، از حضرت موسی ع خواستند با معجزه قاتل را معرفی کند، حضرت موسی ع دستور می‌دهد گاوی بکشند و قطعه‌ای از آن را به مقتول بزنند تا زنده شده و قاتل را معرفی کند، مردم بهانه‌گیری کرده و سرانجام به دستور عمل کردند. اینک آیات 67 الی 73 سوره بقره:‌ «و [یاد کنید] زمانى که موسى به قومش گفت: خدا به شما فرمان مى‏دهد گاوى را ذبح کنید، گفتند: آیا ما را مسخره مى‏کنى؟! گفت: به خدا پناه مى‏برم از اینکه از نادانان باشم. (67) گفتند: از پروردگارت بخواه براى ما بیان کند که آن گاو چگونه گاوى باشد؟ گفت: او مى‏فرماید که: آن گاوى است نه پیر از کارمانده، نه جوان نارسیده، [بلکه‏] گاوى میان این دو نوع گاو است. پس آنچه را به آن فرمان داده‏اند، انجام دهید. (68) گفتند: از پروردگارت بخواه براى ما بیان کند رنگ آن چگونه است؟ گفت: او مى‏فرماید: گاوى است زرد [رنگش روشن‏] که بینندگان را شاد و مسرور مى‏کند. (69) گفتند: از پروردگارت بخواه براى ما بیان کند که [نهایتاً آن گاو] چه گاوى است؟ زیرا این گاو بر ما مُبهم و مُشتبه شده، و اگر خدا بخواهد [به شناخت آن‏] هدایت خواهیم شد. (70) گفت: او مى‏فرماید: گاوى است که نه رام است تا زمین را شخم زند و نه زراعت را آبیارى نماید، [از هر عیب و نقصى‏] سالم است، و رنگى مخالف رنگ اصلى در آن نیست، گفتند: اکنون حق را براى ما آوردى. پس آن را ذبح کردند، در حالى که نزدیک بود فرمان خدا را اجرا نکنند!! (71)

و [یاد کنید] هنگامى که کسى را کشتید و درباره [قاتل‏] او به نزاع و ستیز برخاستید؛ و خدا آشکار کننده چیزى است که پنهان مى‏داشتید. (72) پس گفتیم: پاره‏اى از آن [گاو ذبح شده‏] را به مقتول بزنید [تا زنده شود و قاتل را معرفى کند]. خدا مردگان را این گونه زنده مى‏کند و نشانه‏هاىِ [قدرت و ربوبیّت‏] خود را به شما نشان مى‏دهد، تا بیندیشید. (73)». برخی در علت این به هم خوردن طبیعی بیان داستان گفته‌اند: «قرآن در این جا نیز به طبیعت و حقیقت رویداد نظر می‌کند، لیکن این طبیعت خود منقلب و وارونه است. انسان به عنوان اصلی‌ترین عنصر قصه، مسخ شده و واژگون گشته است. تردید و بد‌دلی همه وجود آدم‌ها را انباشته و آنچه را باید در آغاز بنگرند، در پایان، آ« هم پس از چند و چون‌های بسیار می‌نگرند. پس طبیعت اینان اقتضا می‌کند که قصه‌شان واژگون نقل شود تا زمان و آدم‌ها اتحاد طبیعت یابند.» (مبانی هنری قصه‌های قرآن، حسینی ژرفا، ص 174) البته بعید نیست آیات 72 و 73 در زمان دیگری (هرچند در مدینه) نازل شده و در این‌جا قرار داده شده باشند. قرینه این احتمال تکرار «إذ» است («إذ قال» و «إذ قتلتم»). البته احتمال دیگر بر فرض اتصال آیات در نزول و یا حکمت چینش به غیر ترتیب وقوع، ایضاح بعد از ابهام است که صنعتی در علم معانی است.

ششم) نیز آیه اکمال (مائده، 3) بر آیه تبلیغ (مائده، 67) مقدم شده است و جز این‌ها. علامه مجلسی در بحار الانوار (ج 99، ص 66) بحثی در باره آیاتی که در جای خود به لحاظ نزول ثبت نشده‌اند با عنوان «باب تألیف القرآن و أنه على غیر ما أنزل الله عز و جل‏» باز کرده است.

[43] . ر.ک:‌ همین کتاب، ص بعد از صفحه‌آرایی درج شود.