یادداشت‌‌های جواهری

817) نقدی بر نقد (نقد تفسیر تنزیلی/ 52)

با خبر شدم جناب حجت الاسلام و المسلمین عبدالکریم بهجت‌پور در یادداشتی به تفسیر آیه «لا یمسه الا المطهرون» پرداخته و در حقیقت کوشیده - بدون این‌که به این مطلب تصریح شود - به نوعی پاسخی به نقد مندرج در پست شماره 813 اینجانب (معانی طولی و عرضی در یک واژه قرآنی (نقد تفسیر تنزیلی 48))که در همان منبع خبری منتشر شد، ارائه کند. غالب مباحث این یادداشت ایشان در مقاله «نقد رویکردهای معناشناسی واژه "مسّ" در آیه "لایمسه الاالمطهرون"» منتشر شده در مجله «آموزه‌های قرآنی»، دانشگاه علوم اسلامی رضوی, شماره 18, پاییز و زمستان 1392 آمده است. با توجه به اهمیت موضوع از جهت فقهی و قرآنی و نیز اهمیت آن از جهت تفسیر به ترتیب نزول لازم دانستم به آن پرداخته و نقدهای خود را ارائه کنم. یادآور می‌شوم در پست 813 به برخی از شبهات و اشکالات مطرح شده در مقاله و یادداشت ایشان اشاره شده ولی در این پست به تفصیل و انسجام بیشتری به آن خواهم پرداخت. باشد که به خواست خدا بیان تفصیلی را در مقاله‌ای عرضه کنم.

نکته مهم این است که بدانیم کجای بحث هستیم و در پست 813 چه گذشت و چه نسبتی با مباحث پیشین دارد.

خلاصه مطلب این است که ما پیش‌تر در مقاله «قرینه زمان نزول و خطاب راهبردی در فهم مفسر» که در مجله ذهن، شماره 80، سال 1398 منتشر شد، «مبنا» بودن زمان نزول در تفسیر را بدون حجت دانستیم ولی قرینه بودن آن را در چهارچوب «اصول عقلایی محاوره» پذیرفتیم، لیکن در پست 813 قرینه بودن را نیز محل بحث دانستیم و فرضیه اولیه آن است که قرینه زمان نزول تنها در انعقاد ظهور مطابق معنای مطابقی کارامد و حجت است لیکن در مسئله جری و تطبیق محل بحث است و بر اساس روایات محل اعتبار ذیل این آیه، در اطلاق اعتبار قرینه زمان نزول نقد جدی وجود دارد.

نکته تأسف‌بار این است که همین همنامی دو تفسیر صحیح و سقیم موجب شده برخی به راحتی مغالطه کرده، هرگاه نقدی وارد کنیم قسمت صحیح را نشان دهند و حکم برائت گیرند و هرگاه از بوته نقد خارج شدند، به قسمت‌ ممنوعه و سقیم وارد شوند!! در هر صورت، یک واقعیت انکارناپذیر است و آن این که حرف باطل با تکرار باورپذیر می‌شود ولی به حق تبدیل نمی‌شود! بگذریم!

تذکر:

1. تنها به نکات مهم اشاره شده و بنای ناقد بر این نبوده که به هرچیز کوچک و بزرگی پرداخته شود.

2. نقد اینجانب به صورت مزجی لابه‌لای متن در قلاب نگاشته می‌شود.

 

متن یادداشت:

نفی امکان دست‌یابی به حقیقت محفوظ قرآن در آیه 79 سوره واقعه

«سوره واقعه چهل‌وششمین سوره‌ای است [نقد و توضیح: در شماره شک است، لیکن مهم مکی بودن آن است که اختلافی در آن نیست.] که بعد از رسالت پیامبر اکرم9 در مکه نازل شده است. در این سوره مردم به سه دسته تقسیم شده‌اند و آیه 79 سوره واقعه به همراه تعداد دیگری از آیات این بخش از سوره خطاب به تکذیب‌گران قرآن و رسالت پیامبر(ص) فروآمده است. خدای متعال در این آیات مخاطبان را که قران را دروغ و مطالب آن را تکذیب می‌کردند، با سوگندی که بیان می‌فرمایند، از حقیقت الهی بودن کلام جاری شده بر زبان پیامبر اکرم(ص) آگاه کرده‌اند؛ بیان می‌دارند:

«فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ. وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ. إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ کَرِیمٌ. فىِ کِتَابٍ مَّکْنُونٍ لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ تَنزِیلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِینَ»؛ «پس سوگند به غروبگاه ستارگان. و این سوگندى است‌ ـ اگر بدانید ـ بزرگ. هر آینه، این قرآنى است گرامى‏قدر، در کتابى محفوظ. که جز پاکان دست بر آن نزنند. نازل شده از جانب پروردگار جهانیان است» (واقعه: 75ـ80).

دقت در آیات فوق معلوم می کند که اشاره خدای متعال به قرآن ارجمندی است که در کتاب مکنون است. «مکنون» اسم مفعول به معنی پوشیده است. از «کنّ» که به معنی سر پوش (مفردات/ 726) است. «کتاب» نیز به معنی اسم مفعولی است یعنی مکتوب است. بنابراین «کتاب مکنون» یعنی مکتوبی که پوشیده است. یا در سرپوشی قرار دارد. کلمه «مطهّرون» نیز اسم مفعول به معنی کسانی است که پاک شده‌اند. این کلمه بر خلاف «متطهّرون» است که بعد از ادغام به شکل «مطّهّرون» با دو تشدید نوشته می‌شود. کلمه دوم به معنای کسی است که خود را پاک می‌کند. مفسران محترم که قرائت جمهور یعنی قرائت حفص از عاصم بن ابی النجود را معتبر می‌دانند، آیه را با کلمه «المطهّرون» به یک تشدید خوانده و معنا کرده‌اند و در بیان مصداق آن گفته‌اند مراد یا فرشتگان پاک و یا معصومانی پاک چون پیامبر و امامان(ع) هستند. روایاتی از شیعه نیز این معنا را تأیید کرده است.(ر.ک: کنز الدقائق، نور الثقلین، البرهان، مجمع البیان بحث روایی المیزان، ذیل آیه) حرف «لا» در «لا یمسّه» را نیز لا نفی جنس گرفته‌اند یعنی جمله را خبریه دانسته‌اند. بنابر این توضیحات، مراد خدای متعال را آن دانسته‌اند که به مخاطبان تکذیب کننده قرآن می‌فرماید: این قرآنی را مکتوبی نگهداری شده در لوح محفوظ از دستبرد شیاطین و امثال آن است، جز پاکانی همچون فرشتگان دسترسی ندارند. و بر اساس آنکه مراد معصومان باشد گفته‌اند: به حقیقت آن جز پاکانی چون پیامبر و امامان معصوم(ع) دست نخواهند یافت. کنایه از اینکه تکذیب شما از این قرآن به جهت پلیدی و آلودگی درونی شما است نه باطل بودن قرآن و فقد حقیقت در آن.

آیا این آیه را می‌توان به طهارت از نجاسات بدنی شامل آلودگی‌های بدنی، حیض و امثال آن، جنابت و نداشتن وضو توسعه داد؟

ابتدا لازم است توجه شود که معنای بالا معنای تنزیلی آیه است یعنی وقتی آیه نازل شده است با توجه به سیاق آیات، مخاطب آیات و با لحاظ زمان نزول و فضای تکذیب، مراد آیه همان معنای بالاست.[نقد: اولاً: در روایات معصومین ع دستور داده شده مردم برای مس قرآن کسب طهارت شرعی کنند و با این‌کار مصداق «المطهرون» شوند، و فقها و مفسران بر اساس این روایات فتوا داده و تفسیر کرده‌اند و چنان‌که روشن است، کسی که طهارت شرعی کسب می‌کند فاعل است ولی به اعتبار کسب طهارت از فعل وضو و غسل، منفعل و به تعبیری مفعول به شمار می‌رود؛ یعنی این وضو و غسل است که آن شخص را طاهر و حالت طهر را در او ایجاد می‌کند، همان‌گونه که آب انسان آلوده را تطهیر کرده و انسان آلوده به اعتباری مفعول آن است؛ یعنی متأثر از تغییری است که آب در او ایجاد می‌کند؛ از این رو تفسیر مفسران و تأویلی دانستن طهارت درونی به لحاظ ادبی هیچ اشکالی ندارد.

ثانیاً: با توجه به این که در روایات عموم مردم موظف شده‌اند برای ورود به جرگه «الا المطهرون» کسب طهارت شرعی کنند؛ این بدین معنی است که طهارت امری تشکیکی است و مصادیق بسیار زیاد دارد و اهل بیت و ملائکه ع از مصادیق اعلای آن‌اند و حال آن‌که بیان روایات مورد استناد، انحصاری است و قرینه‌ای نیز بر تشکیکی بودن معنا وجود ندارد.

ثالثاً: یکی از زیبایی‌های فوق العاده قرآن زبان استعاری آن است. قرآن در کتابی مکنون و سرپوشیده همچون گنجی نهفته در صندوقی زیبا و گران‌قیمت است که زیبنده نیست دست آلوده به آن برسد. این تشبیه (آیات قرآن به جواهرات و کتاب مکنون به صندوق مرصع جواهرنشان) بسیار دلنشین است و به ذهن عرب آن روز نزدیک؛ یعنی شما منکران هیچ می‌دانید چه آیاتی را تکذیب می‌کنید؟! آیاتی که بسان جواهرات در صندوق جواهرات گران‌قیمت قرار دارد که دست آلوده را نشاید که به آن دست زند! و این نشانه عظمت آن است. طهارت از این آلودگی در تبادر مکیان «پاکیزگی» و در تبادر اهل مدینه «طهارت شرعی» است که پاکیزگی را نیز در ضمن و با اولویت در بر دارد؛ یعنی خدایی که می‌داند در مدینه طهارت شرعی را تشریع می‌کند، در آیه مکی از این لفظ استفاده می‌کند؛ مخاطب آن روز آن را پاکیزگی تلقّی می‌کند و مخاطب مدنی آن را در قالب طهارت شرعی می‌جوید، که غالباً و عرفاً پاکیزگی را نیز در بر دارد و روایات تأویلی نیز راه خود را می‌پیماید و سطحی فرادستی را در نظر دارد.

دقت شود! این کاربست متکی به علم خدا در خصوص تشریع طهارت شرعی در مدینه است؛ یعنی چون می‌داند که طهارت شرعی را تشریع خواهد کرد و ما نیز می‌دانیم که او از پیش می‌دانسته (و از همین رو قرینه تبادر مکی که با آن برای آیه ظهور موقّت منعقد شده بود، تخریب می‌شود)، آن را بر مفهوم کلی طهارت از هر نوع آلودگی حمل می‌کنیم، بلکه باید بگوییم قرینه لفظیه منفصله بر اراده شدن معنای اعم دلالت دارد؛ زیرا روایت بر طهارت شرعی تصریح دارد و آن قابل جمع با پاکیزگی است (یعنی معارض آیه نیست که به سبب روایات عرض بر قرآن کنار گذاشته شود) و همچنین در روایت به آیه استناد و استدلال شده و این در حالی است که ظاهر به علم خدا مخدوش شده است. در حقیقت مشکل مهم روایت منفصله که طهارت را مستندا به آیه به معنای شرعی تفسیر می‌کند، خود تفسیر نیست؛ زیرا قابل جمع است بلکه استناد و استدلال به آیه است. به بیان دیگر، اگر حضرت صرفاً‌ می‌فرمود: برای مسّ قرآن وضو لازم است، ما با مشکل چندانی روبه‌رو نبودیم مشکل این‌جاست که حضرت به آیه استدلال کرده درحالی که بر اساس قرینه زمان نزول «ظهور» برای آن منعقد شده است. ما دو راه برای رفع این مشکل به علم پیشین خدا تمسک کرد و معنای کلی را در نظر گرفتیم که شامل هر دو طهارت یعنی پاکیزگی و شرعی بشود. توجه به این نکته ضروری است که پاکیزگی قطعا اراده شده وگرنه نزول آن درمکه معنا نداشت (فتأمل!).

نکته جالب و تکمیلی این که اتفاقا کاربست خود «مس»‌ برای دریافت مطالب قرآن که ما آن را بطن و این تفسیر آن را ظاهر می‌داند، خود استعاری است و این کاربست‌های استعاری به ذهن عرب جاهلیِ مکه که با مادیات انس دارد، خوش‌تر می‌نشیند. بنابراین، چنین نیست که این قرائن ما را به ضرورت تلقی طهارت درونی در جایگاه تفسیر ناگزیر کند (و از این رو، این تفسیر باطل است به ویژه که بر فرض چنین تفسیری فرامادی از مس و طهارت و تمسک به معانی استعاری آن‌ها، افزون بر تکلّف در معنای ظاهر و روساخت، با روایات مفسره طهارت به طهارت شرعی با استناد به آیه، ناهماهنگ است).منتهی از دو راه می‌توان معنای آیه را توسعه داد:

  1. توسعه به معنای ادب واجب الرعایه ظاهری به منظور دست یافتن به طهارت باطنی

تأثیر این آداب رسیدن به فهم حقائق قرآن است. برخی از ویژگی‌های باطنی انسان‌ها با آداب ظاهری شکل می‌گیرد یا تقویت می‌شود. به طور مثال بندگی خدای سبحان با اظهار بندگی از راه نماز، یا حج تقویت می‌شود. ذکر لفظی زمینه ذکر قلبی و باز شدن دریچه‌های باطنی قلب می‌شود، خود را به صبر وادار کردن زمینه شکیبایی را فراهم می‌کند. رعایت ادب در مقابل بزرگان و پادشاهان، زمینه تجلیل باطنی از ایشان یا تداوم آن می‌گردد. از این‌رو برای کسانی که می‌خواهند به صف وارستگان معنوی بپیوندند و توفیق بهره گرفتن از معانی والا و پنهان قرآن را پیدا کنند، یا همین مقامات را تداوم دهند، رعایت طهارت‌های ظاهری الزام دارد. حال اگر دستور به رعایت نظافت یا طهارت‌های از خباثت‌ها و جنابت و بول و نقض وضو داده می‌شود، به منظور زمینه‌سازی برای تحقق آن طهارت باطنی است. برخی از این‌گونه دستورات، در شرع مقدس از روایات استفاده می‌شود و تفصیلی بر آیات قرآن است. می‌توان این نوع از تفصیلات را «وحی تبیینی» نامید. ریشه این تعبیر در آیه 44 سوره نحل است: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ‏ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» مطابق این آیه وحی دیگری افزون بر قران در اختیار پیامبر قرار گرفت تا قرآنی را که بر مردم نازل شده بود، تبیین کند؛ مجملاتش را بیان کند و مردم را از راه این تبیینات برای فهم کامل معارف یا امتثال اوامر مجمل قرآن توانا کند. برخی از این تبیینات را خود پیامبر و الباقی را امامان معصوم(ع) که وارث وی بودند، بر عهده داشتند. به طور مثال در قرآن دستور به نماز آمد اما این مبینان شریعت (معصومان) بودند که هیات ترکیبی و شرایط و اجزاء و موانع و کیفیت رفع موانع و چالش‌های پیش آمده در نماز و کیفیت گذر از آنها را تبیین کردند. روزه، خمس، حج و بسیاری از دستورات دینی از این قبیل است.

[نقد: بند فوق و نیز بعد دوم که در ادامه می‌آید را می‌توان این گونه بازگفتبر اساس طهارت درونی دانستن «مطهرون» در مقام تفسیر و تنزیل معانی «پاکیزگی» و «طهارت شرعی» - که یکی بر اساس برداشت از ظاهر آیه با توجه به قرینه زمان نزول و دیگری بر اساس روایات است - در حقیقت تبیینی برای آیه بوده و ادب رسیدن به آن کمال نفسانی و طهارت روحی است.

پاسخ: این تقریر و تبیین صحیح نیست؛ زیرا مس منحصر به «مطهرون»‌ بوده و تنها شامل ملائکه و معصومان است و جنس این نوع عصمت و طهارت جدای از جنس طهارت اکتساب شده از طریق پاکیزگی و وضو و غسل است؛ یعنی ما هرچه خود را پاکیزه کرده و با طهارت شرعی باشیم، باز نمی‌توانیم مصداق «طهارت خاص» ملائکه و معصومان قرار گیریم و هرچند چنین طهارتی تشکیکی است، لیکن جنس آن با جنس طهارت حاصل از تبیین فوق متفاوت است. بله، اگر – چنان‌که بیشتر علما بر آن‌اند – طهارت روحی را نه تفسیر بلکه تأویل و باطن آیه بدانیم، دیگر تعارضی در بین نخواهد بود.]

  1. 2. تطبیق معنی آیه بر طهارت ظاهری

در این مورد مفسر و فقیه تلاش می‌کند تا روایت معصوم را تفسیری ـ نه تبیینی ـ از آیه بداند. به این معنا که ظاهر آیه را چنان معنا کند که با مضمون روایت هماهنگ شود. به طور مثال در اینجا «لا یمسه» را لا نفی جنس نگیرد بلکه آن را «لای نفی» ای بگیرد که هر چند ظاهرش نفی است (لمس نمی‌کنند)، اما در مقام انشاء (نباید مس کنند) معنی شود. [نقد: خبر در مقام انشاء از وجوه بلاغی پربسامد و زیباست که در متون ادبی و قرآن فراوان به کار رفته است.] یا «المطّهرون» به یک تشدید را «مطّهّرون» به دو تشدید تبدیل کنند. [نقد: این استدلال را در بالا نقد کردیم: (اولاً: در روایات معصومین ع دستور داده شده مردم برای مس قرآن کسب طهارت شرعی کنند و با این‌کار ...) .سپس مراد از روایت را که به فاصله گرفتن از خط آیات «مکتوب» توجه داده (ر.ک: کنز الدقائق، 13/ 53) به همان معنای مس قرآن (مجموعه کلام) معنا کنند. [نقد: منظور این است که بر اساس تفسیر معروف "مسّ" مجاز خواهد بود؛ پاسخ: "مسّ" حتی بر اساس تفسیر طهارت به طهارت معنوی و آنچه نویسنده یادداشت و مقاله اراده کرده‌اند نیز مجاز است و گریزی از آن نیست!!؛ زیرا مس ملائکه قطعا ظاهری و لغوی و وضعی نیست!]

افزون بر سه مجازی که به آن اشاره شد دو مشکل دیگر در روش دوم هست؛ نخست: آیه زمانی نازل شده است که هنوز حکم غسل و تیمم و بلکه وضو نازل نشده بود؛ غسل و تیمم در سوره نساء آیه 93 نازل شد. این سوره 92مین سوره در نزول و پس از هجرت نازل شد. همچنین وضو در سوره مائده آیه 6 نازل شد که 113مین سوره در نزول شمرده می شود. به طور قطع وقتی آیه سوره واقعه پیش از هجرت نازل شده، حکم غسل از جنابت و وضو نازل نشده بود. پس تا آن زمان دست زدن به متن قرآن با نجاست جنابت و حدث وضویی ممکن بود و چنین برداشتی از آیه وجود نداشت. اگر مراد از لا نفی جنس، نهی بود و مسلمانان موظف بودند تا هنگام نجاست‌های مذکور [نقد: مراد از "مذکور" مشخص نیست که آیا نجاست ظاهری و خبثی است یا نجاست باطنی و حدثی؟] قرآن را لمس نکنند، چرا حکم رافع نجاست [نقد: کدام نجاست: خبثی یا حدثی؟]، همزمان یا پیش از آن نازل نشده است؟! و چرا دستور به وضو و غسل باید حدود هشت تا ده سال به تعویق افتد؟ [نقد: اولاً: مخاطبان اصلی قرآن (اهل بیت ع) به علم لدنی می دانند که مراد خدا از طهارت، از جهت ظاهر، طهارت ظاهری و شرعی هر دو است و در باطن نیز طهارت معنوی مراد است، لیکن مردم هر زمان مکلف به قدر استطاعتشان هستند نه بیشتر، به ویژه که معنای مورد فهمشان که بخشی از معنای کل است، مستقل از بخش‌های دیگر است. بر این اساس، قرینه زمان نزول نمی تواند قرینه مطمئنی در فهم معانی آیات در همه سطوح به شمار آید. توجه کنیم، اگر به قرینه نزول پایبند باشیم [حتی در تبادر اولیه ] و ظاهر را بر اساس آن منعقد و نهایی بدانیم، باید بگوییم روایات استدلال کننده به این آیه (لایمسه الا المطهرون) در استدلال معارض آیه است (هرچند در معنا قابل جمع با مفاد آیه است؛ یعنی پاکیزگی و طهارت شرعی قابل جمع‌اند) و بر اساس روایات عرض، کنار گذاشته می شود که البته دشواری‌ها و گرفتاری‌های آن بر کسی پوشیده نیست؛ زیرا در اصل مطلب با آیه تعارضی ندارد و با صرف اشکال در استدلال مشمول ظاهر روایات عرض نمی‌شود و نیز کارآمد بودن قرینه در همه سطوح خود نیازمند دلیل است.

ثانیاً: چه اشکال دارد مسئله طهارت از خبث و آلودگی ظاهری در مکه و طهارت از آلودگی باطنی و حدث در مدینه نازل شود؟ و این تأخیر در بخشی از حکم می‌تواند به دلیل مصلحت در تأخیر احکام وضو و غسل باشد؛ زیرا اسباب آشکار شدن اسلام تقیه‌ای را که در میان مسلمانان مکه غلبه داشت، فراهم می‌کرد.]

مشکل دیگر اینکه ظاهراً نهی از لمس قرآن هنگام جنابت و حدث اصغر در کلام پیامبر یا معصومان تا زمان امام باقر(ع) (ر.ک: مجمع‌البیان 5/ 236) و امام صادق(ع) (ر.ک: کافی 3/ 106، ح 5) و امام علی بن موسی الرضا(ع) (الاستبصار 1/ 113ـ114، ح378) نیامده است. یا اگر بوده به دست ما نرسیده است. دلیل این تأخیر برغم دلالت ظاهر آیه بر لزوم طهارت از حدث اکبر و حدث اصغر چیست؟ [نقد: عجیب است!‌ اولا: خود نویسنده اذعان کرده که ممکن است بوده باشد ولی به دلیل از بین رفتن به دست ما نرسیده باشد! ثانیاً:‌ چه ضرورتی دارد که پیش از امامان معصوم ع بیان شده باشد؛ همین که ثابت شود از امام معصوم ع صادر شده، کافی است و در حوزه فقه با سخت‌گیری فراوانی که فقها دارند، این گونه عمل می‌شود و فقها بر همین اساس، بر اساس این روایات فتوا داده و چنین اشکالی مطرح نکرده‌اند.]

بنابر مجازهای غیر ضروری که به عرض رسید و نیز دو مشکلی که در برداشت از آیات به عنوان تفسیر بیان شد [نقد: به همه پاسخ داده شد و در پست 813 به نکات سودمند دیگری نیز اشاره شده که از تکرار آن‌ها خودداری می‌شود. فراجع ان شئت!]، مناسب است تا آیه به همان معنای نفی امکان دست‌یابی به حقیقت محفوظ قرآن مگر به طهارت باطن حمل شود و طهارت از نجاسات تابع اسناد و بدون تغییر در متن آیه به عنوان تبیینات آیات شمرده شود. چنانکه این رویه در معارف بسیار زیادی و احکام فراوان رسیده از معصومان و تبیین گران شریعت رواج داشته باشد. والله اعلم».