تفسیر موضوعی تنزیلی یا به ترتیب نزول روشی است که هرچند اندک، ولی طرفدارانی دارد و تا آنجا که نگارنده مطلع است - ابتدا آقای دکتر محمد خامهگر در مقاله «شبکه معنایی موضوعات قرآن» (پژوهشهای قرآنی, 62-63؛ 1389) از این نوع تفسیر موضوعی با عنوان «تفسیر موضوعی به حسب نزول» همراه با مبانی و پیشفرضهایش رونمایی کرد و سپس در دانشکده علوم و معارف قرآن شعبه شیراز، در سال 1395 با برپایی کرسی نظریهپردازی، «اصول و قواعد روشتفسیر موضوعی به حسب نزول» را ارائه کرد. البته وی در این مقاله از پیشینه سخنی به میان نیاورده و نگارنده از متن ارائه شده در کرسی یاد شده نیز بی اطلاع است.
حدود یک دهه بعد آقای دکتر عبدالکریم بهجتپور کتاب «قواعد تفسیر تنزیلی موضوعی» را نگاشت که اخیراً منتشر شده است (تاریخ انتشار 1403ش). گویا نویسنده این اثر از مقاله جناب آقای خامهگر و کرسی وی مطلع نبوده است؛ زیرا در پیشینه هیچ گزارشی در این خصوص دیده نمی شود. همچنین در پیشینه این کتاب آمده است: «مزید اطلاع خواننده محترم، تا کنون در جهان اسلام تحقیقی موضوعی از قرآن به سبک ترتیب نزولی جز تعدادی کتاب و مقاله تألیف نشده است.» (ص 26) لیکن کتابها و مقالات مورد اشاره معرفی نشده است. درهرصورت، با توجه به نکته فوق، ما نقد این دیدگاه را با تمرکز بر مقاله آقای خامهگر ارائه میکنیم و در وقت مناسب نقد کتاب یادشده را نیز تقدیم خواهیم کرد. در پایان این نقد نیز به نکاتی در باره کتاب یادشده اشاره خواهیم کرد.
آقای خامهگر در تعریف این نوع تفسیر موضوعی آورده است:
«یکی از روشهای نوپدید در بررسی موضوعی دیدگاههای قرآن، بررسی سیر تطور و شکلگیری موضوع در بستر نزول است. بدینسان که مفسر به جای چینش آیات مربوط به یک موضوع بر اساس نظم مورد نظر خود، آنها را به ترتیب چینش الهی در هنگام نزول مورد بررسی و پژوهش قرار میدهد تا از این رهگذر نکات تربیتی، تاریخی و روششناسانه را پیرامون دیدگاه قرآن در باره یک موضوع به دست آورد. استفاده از این روش دستاوردهای فراوانی دارد؛ از جمله آنکه با بررسی یک موضوع به ترتیب نزول میتوان به روش نهادینه کردن ارزشهای دینی در جامعه پی برد؛ امری که با تفسیر موضوعی به روشهای رایج در بیشتر موارد مقدور و میسر نمیباشد؛ برای مثال، کسانی که آیات مربوط به انفاق را به روش تفسیر موضوعی در قرآن بررسی کردهاند، به عناوینی همچون اهمیت انفاق، انواع، موارد مصرف و موانع آن اشاره کردهاند، اما به این پرسش پاسخ ندادهاند که چگونه و با طی چه مراحلی میتوان رفتار افراد را در رابطه با انفاق تغییر داد و آن را به یک خصلت اخلاقی ثابت در آورد؟ ... به گزارش سوره بلد که در سال دوم بعثت نازل شده، برخی از نومسلمانان به راحتی حاضر نبودند در راه خدا انفاق کنند و وظایف مالی خود را به درستی انجام دهند؛ از این رو هنگامی که میخواستند چیزی در راه خدا بدهند، آن را با اکراه انجام داده و میگفتند:"مالی را که به سختی به دست آوردم، تباه کردم (یقول اهلکت مالا لبدا) (بلد،6)" اما همین افراد در مدت چند سال و با پیروی از تعالیم قرآن به مرحلهای میرسند که به گزارش سوره حشر که در مدینه نازل شده، برای جلب رضای خدا همه اموال خود را در مکه رها نموده و به فرمان رسول خدا به مدینه هجرت میکنند: «للفقراء المهاجرین الذین اخرجوا می دیارهم و اموالهم یبتغون فضلا من الله و رضوانا و ینصرون الله و رسوله اولئک هم الصادقون» (حشر، 8). برای آنکه مشخص شود مسلمانان چه فرآیندی را طی نمودند تا به این مرحله رسیدند، باید سراغ روش تفسیر موضوعی به حسب نزول رفت و مجموعه آیاتی که در باره انفاق نازل شده است را به ترتیب نزول بررسی نمود و روش گام به گام قرآن برای فرهنگسازی و نهادینه نمودن این ارزش را تبیین کرد. » (شبکه معنایی موضوعات قرآن، خامهگر، پژوهشهای قرآنی، شماره 62-63، ص 243).
نقد و بررسی
از اشکالات عمده این روش که در مقالات متعدد از آنها سخن گفته شده مانند نحوه دستیابی به ترتیب نزول آیات و نیز حجیت مبنا قرار دادن ترتیب نزول در استنباط و لحاظ تفاوت ماهوی آن با قرینه بودن زمان نزول و ... («قرینه زمان نزول و خطای راهبردی در فهم مفسر»، فصلنامه ذهن، سال بیستم شماره 4 (پیاپی 80، زمستان 1398)؛ «نقد نظریه تفسیر بر پایه ترتیب نزول»، پژوهشنامه معارف قرآنی (آفاق دین) سال نهم تابستان 1397 شماره 33؛ و ... ) بگذریم، همین مثال به شدت مخدوش است؛ زیرا اولاً: از یک سو گفته میشود برخی نو مسلمانها خست مالی داشتند و از سوی دیگر، حکایت برخی افراد که از مالشان گذشتند، روایت میشود در حالی که معلوم نیست این افراد همانهایی باشند که پیشتر خست مالی داشتند و در نهایت نتیجه گرفته میشود که مسیر تعالیم چقدر در ترک کردن رذیله اخلاقی خست مالی و بخل مؤثر بوده است!!
ثانیاً: همان طور که نویسنده نیز اشاره کرده، در ابتدای کار کسانی نیز همچون حضرت خدیجه بودند که فداکارانه اموالشان را در خدمت اسلام قرار دادند و نمونه واضح آن اهالی مدینه بودند. آن ها نومسلمان بودند و با اینحال بخشندگی آنها زبانزد تاریخ شد. (ر.ک: حشر، 9، و ...) و از سوی دیگر، در همان مدینه و حتی تا آخر کسانی بودند که خست به خرج میدادند و در آیاتی مذمت شدهاند. کسانی بودند که احتکار میکردند و زراندوزی داشتند و مذمت شدند (مانند: وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا یُنْفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ (توبه، 34) و ...)؛ بنابراین، در ابتدا و اواسط و اواخر دوران بعثت تا رحلت همواره از هر دو گروه حضور داشتند و از این رو برداشت نویسنده اگر محکوم به بطلان نباشد، مخدوش یا غیر دقیق است؛ بنابراین نمیتوان از چینش آیات بر اساس نزول - حداقل در این شاهد مورد استناد - به فرایند روشنی دست یافت و نحوه فرهنگسازی و نهادینه کردن انفاق فی سبیل الله را استخراج کرد.
ثالثاً: بر فرض که بتوانیم با چینش آیات در باره یک موضوع به فرایند تحول و فرهنگسازی دست یابیم، آیا لزوماً میتوانیم آن را الگوی جوامع امروزی قرار دهیم آن هم با توجه به تفاوتهای آشکار جامعه زمان نزول و جامعه امروز؟ مثلاً به کسی که تازه مسلمان شده بگوییم: جز وقت نماز می توانی شراب و مسکرات بنوشی! و رفته رفته به او بگوییم شراب کلاً حرام است. او در این روش همواره متزلزلانه به احکام مینگرد و منتظر است احکام کامل شده را دریافت کند، در حالی که بهتر - بلکه متعین- این است که به تازه مسلمان فعلاً و در همان وهله نخست سخنی از حرام ها و حلالها نکنیم و اجازه دهیم او خود سراغ احکام را بگیرد، یا مدت زمانی به او فرصت دهیم و پس از آن و تثبیت اصل ایمان، به صراحت حکم الهی را به او بگوییم. در حقیقت تدریج در بیان اصل حکم است نه در چگونگی آن که موجب نگاه غیر مطمئن و متزلزلانه شود.
رابعاً: تفسیر موضوعی تنزیلی هدفی واسطهای و میانی و مقدمه رسیدن به تفسیر موضوعی متعارف و منطقی و رایج است؛ زیرا در روش تفسیر موضوعی رایج، ابتدا آیات مربوط به یک موضوع گردآوری میشود؛ سپس بر اساس منطقی که بین آنها حاکم است، ساختاری مناسب تعریف شده و بر اساس آن، آیات گردآوری شده دستهبندی و مرتب میشود. سپس تک تک آیات به صورت مستقل تفسیر میشود و در تفسیر آنها یکی از قرائن میتواند «زمان و مکان نزول» باشد. این قرینه حتی در تفاسیر ترتیبی نیز لازم است مراعات شود. پس از این مرحله - یعنی فراهم شدن تفاسیر تک تک آیات چیده شده در ساختار منطقی و رایج، بر اساس روش صحیح تفسیر که قرینه نزول نیز جزو قرائن معتبر در فهم آن است (دقت شود: قرینه زمان نزول نه مبنا بودن زمان نزول) - تلاش میشود مفهوم آیه از چارچوب محصور و زندانی شده در زمان و مکان خاص، در آمده و خاصیت فرازمانی و فرامکانی پیدا کند و باید دانست که هنر اصلی مفسر در این مرحله بروز و ظهور مییابد؛ زیرا باید بتواند آیات تفسیر شده بر اساس قرائن را به نحوی از چارچوبهای محدود کننده مانند زمان و مکان و سبب نزول خارج کند و به نظام حاکم بر آیات در باب یک موضوع برسد و این مرحله ادامه مسیر پژوهش بر اساس شیوه رایج در تفسیر موضوعی قرآن کریم است. بر اساس این بیان، اصل تفسیر موضوعی رایج است و تفسیر موضوعی تنزیلی یا به ترتیب نزول در خدمت آن و جزو هدفهای غیرمستقل و میانی است و بازماندن از حرکت در آن به معنای بازماندن از هدف اصلی است.
تذکر:
گفتیم قرینه زمان و مکان نزول گاه در فهم آیات دخالت دارد لیکن پس از فهم آنها، باید از چارچوبهای محدود کننده خارج شده و به مراد اصلی که در همه زمانها و مکانها جاری است برسیم. در تفسیر موضوعی، پس از فهم آیات و تلاش برای دریافت معنای اصلی و فرازمانی و مکانی آن، با کمک دیگر آیات در ساختاری منطقی، نظام حاکم بر آیات و پاسخ کلی مبتنی بر تجمیع و تحلیل آیات دریافت میشود. البته گاه سؤال از چگونگی تحول در جامعه مسلمان زمان نزول است؛ برای مثال، اگر مسئله تحقیق از چگونگی تحول باورمندی مردم به چند خدایی به باورمندی به توحید باشد، طبیعی است سیر نزول آیات مربوط به تحول این باور نفس پاسخ است. همچنین اگر مثلاً سؤال از چگونگی تحول مردم از بیحجابی به حجاب اسلامی در زمان نزول باشد، به طور طبیعی برای پاسخ باید به سیر نزول آیات حجاب از حجاب ابتدایی به نهایی و کامل (نور- احزاب) توجه شود و این خود مورد سؤال است، لیکن آیا برای تبلیغ امر حجاب در جوامع بیحجاب کنونی - بر فرض پذیرش اصل اسلام - میتوان از همین الگو استفاده کرد؟ همین مسئله در مورد تحریم شراب، نهادینه کردن امر به معروف و نهی از منکر، و بسیاری از مسائل دیگر جاری و برقرار است. برای پاسخ به این گونه پرسشها، باید از چینش نزولی آیات عبور کرده و به نظام و مراد حاکم بر معنای مقید به زمان و مکان رسید.
این نقد ادامه دارد و ان شاء الله در قالب مقاله یا پست ارائه خواهد شد.