1403-07-21

معرفی «تفسیر شش‌ ضلعی زیبایی‌  شناختی قرآن کریم»
نوشتاری از حجت الاسلام و المسلمین سیدمحمدحسن جواهری عضو هیأت علمی گروه قرآن پژوهی پژوهشگاه

تفسیر زیبایی‌شناختی که از رویکردهای نسبتاً نوین در تفسیر قرآن کریم است و با تفاسیر بلاغی با نگاه توصیفی به «تفسیر بلاغی» رابطه‌ عموم و خصوص مطلق و با نگاه دانشی به آن، رابطه عموم و خصوص من وجه دارد (ر.ک: مقاله « پژوهشی تطبییقی در چیستی تفاسیر زیبایی‌شناختی و بلاغی»، جواهری، پژوهش‌های قرآنی، شماره 106، 1402ش)، از شش بعد به تفسیر آیات قرآن می‌پردازد که به اختصار بیان می‌شود:

  1. تفسیر زیبایی‌ شناختی گرایشی

منظور از «گرایش» در تفسیر زیبایی‌شناختی توجه مفسر به بلاغت و صنایع ادبی به کار رفته در متن قرآن است. می‌توان این گونه از تفسیر زیبایی‌شناختی را تا حدود زیادی بر تفاسیر بلاغی منطبق دانست، با این فصل ممیّز که تفاسیر بلاغی غالباً با رعایت اختصار وارد شده‌اند و ما تفسیری سراغ نداریم که در این خصوص بنای بر تفصیل داشته باشد، هرچند در شدت و میزان اختصار نیز تفاوت‌های آشکاری بین آن‌ها دیده می‌شود. غالب تفاسیر ادبی مانند کشاف و غیر آن در این گونه تفسیری جای می‌گیرند. بررسی این گونه تفسیری نشان می‌دهد نویسندگان آن‌ها غالباً از ابعاد دیگر غفلت کرده و یا اساساً از ابتدا در دستور کار نداشته‌اند.

2تفسیر زیبایی‌شناختی روشی

آنچه در بالا در باره تفاسیر بلاغی و زیبایی‌شناختی بیان شد، در وادی گرایش تفسیر زیبایی‌شناختی است، لیکن بعد مهم دیگری نیز وجود دارد که در روش این تفاسیر تجلّی می‌کند و نقشی بس مهم در فهم مراد و درک معانی دارد. توضیح این‌که تفسیر زیبایی‌شناختی در ساحت روش افزون بر قرائن معهود در روش‌شناسی تفسیر همچون سیاق، فضای نزول و جز این‌ها، به صورت ویژه به قرینه بلاغت و عناصر زیبایی‌‌شناختی متن توجه کرده و در کشف مراد خدای متعال از آن‌ها بهره‌مند می‌شود؛ به بیان دیگر، با توجه به این‌که قرآن بر پایه اعجاز بیانی نازل شده و به لحاظ ادبی و بلاغی بر همه سخن‌ها به شکل خارق العاده‌ای چیره است، مفسر همواره متن را متصف به برتری ادبی و بلاغی می‌داند و آن را قرینه فهم خود قرار می‌دهد؛ در نتیجه اگر در تفسیر آیه‌ای دو معنا محتمل باشد، معنایی پذیرفته می‌شود که با ظاهر زیبایی‌شناختی هماهنگ باشد و معنایی که در مسیر بلاغت برتر گام برنداشته و با ظاهر زیبایی‌شناختی آیه هماهنگ نباشد، کنار گذاشته می‌شود. در حقیقت، نگاه مفسر در روش زیبایی‌شناختی از درگاه بلاغت و زیبایی‌شناختی است و به مقتضای تراز ادبی قرآن که فوق بلاغت جن و انس است، محتملات و روایات تفسیری را بررسی می‌کند و بر اساس همین نگرش به تفسیر می‌پردازد. این نگاه به تفسیر زیبایی‌شناختی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است، آن‌چنان که می‌توان ساحت اول (گرایش) را در خدمت این ساحت تعریف کرد؛ زیرا خدای متعال که حکیم است و قرآن را در قالب اعجاز بیانی نازل فرموده، کاربست آرایه‌ها و صنایع بلاغی را با مراد خویش هماهنگ کرده و از همه ظرفیت‌های بلاغی و زیبایی‌شناختی برای انتقال معانی و مفاهیم استفاده کرده است. مفسر با اذعان به این امر می‌کوشد اولا: با شناخت عناصر زیبایی‌شناختی و بلاغی و ثانیاً:‌ با کشف نقش آن‌ها در انتقال معانی، به مراد واقعی خدای متعال دست یابد.

افزون بر کاربست این گونه تفسیر زیبایی‌شناختی در تقلیل احتمالات تفسیری و کشف معنای صحیح، در نقد روایات تفسیری و شبهات، کشف قرائت صحیح و جز این‌ها نیز کارآمد است.

تذکر

الف) قرینه زیبایی‌شناختی و بلاغی مشروط به تراز معجز نیست بلکه تراز برتر و عالی بلاغت و زیبایی‌شناختی را ملاک می‌گیرد؛ از این رو این قرینه حتی برای کسانی که به بلاغت قرآن به طور مستقل در حد اعجاز باور ندارند – که شمار اینان کم‌ و یا بسیار کم است- معتبر و جاری است.

 

ب) این قرینه در انعقاد و تشکیل ظاهر دخالت تام دارد؛ از این رو چند معنایی در قرآن منوط به رعایت آن است و نیز عرضه روایات بر قرآن با ملاحظه انعقاد ظاهر مشتمل بر آن است. 

3. تفسیر زیبایی‌شناختی ساختاری (درون‌سوره‌ای)

این نگاه زیبایی‌شناختی به آیات قرآن را تفسیر ساختاری نیز می‌نامند و نمونه روشن چنین تفسیر زیبایی‌شناختی ساختاری «التفسیر البنائی للقرآن الکریم» نوشته محمود البستانی است. در خصوص قصص قرآن و در چنین نگاه تفسیر زیبایی‌شناختی درون‌سوره‌ای، حضور یک داستان یا فرازی از آن و یا حضور موضوعی در یک سوره با توجه به موضوعات دیگر سوره و اهداف و مقاصد آن بررسی می‌شود؛ برای مثال، داستان حضرت موسی ع در فرازها و مقاطع کوتاه یا بلند در سوره‌های متعددی آمده است، لیکن این‌که چه مقطعی در کدام سوره آمده، با چه لحنی آمده، بر کدام عنصر آن تأکید شده، به اجمال یا تفصیل گزارش شده، و مسائلی از این دست وابسته به محتوای سوره و اهداف و مقاصد آن و هماهنگی و تناسب بین موضعات دیگر طرح شده در آن سوره است.

4. تفسیر زیبا‌یی‌شناختی فراسوره‌ای

تناسب فراسوره‌ای نیز بُعدی دیگر در تفسیرزیبایی‌شناختی قرآن کریم است که در قصص قرآن به صورت ویژه ظهور می‌یابد. برای تقریب به ذهن می‌توان به تناسب فیلم‌های سیما با تقویم روز مثال زد؛ یعنی مثلاً به مناسبت ایام محرم فیلم‌ها و سریال‌هایی با محتوایی عاشورایی پخش می‌شود و در ایام نوروز همین تناسب در پخش فیلم‌ها رعایت می‌شود. در ماه مبارک رمضان سریال‌هایی با محتوای متناسب با روزه‌داری و اخلاق روزه‌داران و برکات آن و در روزهای منتهی به روز قدس، فیلم‌های حماسی و مقاومت در فهرست پخش قرار می‌گیرد و به همین ترتیب تلاش می‌شود حداکثر تناسب محتوای فیل‌ها و سریال‌ها و برنامه‌های تلویزیون و رادیو با تقویم روز رعایت شود. همین تناسب را می‌توان در مورد موضوعات مطرح شده در سوره‌های قرآن و حوادث جاری و نیز کلیت قرآن و مقطع زمانی و مکانی نزول جستجو کرد. برای مثال، در اوائل بعثت و تبلیغ دین مبین اسلام، زمانی که پیامبر اکرم ص به ظاهر در موضع ضعف است و به دلداری و قوّت قلب نیاز دارد، داستان پیامبران الهی و مواجهه آن‌ها با طواغیت زمان و پیروزی بر آن‌ها و حمایت الهی از رسولان خود بازگو می‌شود و آن‌گاه که حکومت اسلامی در مدینه تحقق یافت، جهت نقل داستان‌ها و موضوعات به سویی می‌گراید تا این جامعه نوپای اسلامی را هدایت کرده و استحکام بخشد. روشن است تناسب زیبای فراسوره‌ای بدین معنا نیست که لزوماً هر موضوعی که در قرآن ارائه شده، تناسبی با بیرون دارد؛ زیرا رسالت قرآن فرازمانی و فرامکانی است و به مقتضای آن، گاه برخی مباحث و مسائل مجرد از حوادث جاری در جامعه اسلامی ارائه شده است.

5. تفسیر زیبایی‌شناختی بین‌سوره‌ای

تناسب زیبایی‌شناختی بین سوره‌ای را به راستی می‌توان ساحتی اعجازین به شمار آورد! این مطلب را با تمرکز بر داستان حضرت موسی توضیح می‌دهیم. چنان‌که روشن است خدای متعال داستان حضرت موسی ع را در حلقه‌ها و مقاطع و فرازهایی تقسیم کرده و در سوره‌های مکی و مدنی متناسب با اهداف و مقاصد و موضوعات سوره و حوادث جاری جامعه اسلامی و وقایع بیرونی ارائه کرده است، لیکن این تناسب به همین‌جا ختم نمی‌شود؛ یعنی افزون بر تناسب درون‌سوره‌ای و فرا‌سوره‌ای، تناسب دیگری را نیز لحاظ کرده و آن «تناسب بین‌ سوره‌ای» است. تناسب بین سوره‌ای در دو سطح قابل بررسی و ردیابی است؛ نخست این‌که فرازها بسان حلقه‌های منطقی و منظم، تکمیل کننده یک پازل‌اند؛ یعنی هر فرازی قطعه‌ای از یک تصویر بزرگ را حمل کرده و نقشی در تکمیل این تصویر فراسوره‌ای دارد. سطح دیگر مدیریت منظم و فوق العاده فرازهای تکراری است؛ بدین معنا که گاه یک قطعه از تصویر بزرگ و پازل فراسوره‌ای خود به شکل‌های مختلف در چند سوره تکرار شده و گویا همان یک قطعه خود به قطعاتی تقسیم شده است؛ برای مثال، آمدن حضرت موسی ع به کوه طور و سخن گفتن او با خدا و مبعوث شدن به رسالت و مأموریت یافتن به تبلیغ آیین درست و مبارزه با اندیشه‌ها و سنت‌ها و رفتارهای باطل و نیز ورود به کاخ فرعون و محاجه با او و ارائه معجزات، در سوره‌های مختلف به شیوه‌های مختلفی بیان شده که گاه از سوی ناآگاهان مورد طعن قرار گرفته و به تکرار متهم شده است، حال آن‌که

اولاً: تکرار این فرازها از جهت درون‌سوره‌ای و پشتیبانی مباحث و اهداف و مقاصد سوره ضرورتی اجتناب‌ناپذیر بوده است؛ درست مانند آدرس‌های مکرر درون یک مقاله دائرة المعارفی به یک موضوع و یا مرجع. به بیان دیگر، گاه یک فراز در سوره‌ای با توجه به موضوع و سیاق آیات آن مفهومی را به مخاطب القا می‌کند و همان فراز در سوره‌ای دیگر با توجه به تغییر موضوع و سیاق، مفهومی دیگر را القا می‌نماید؛ برای مثال، شخصی مشکلی برایش پیش می‌آید. در همین حین، مادرش از او خواسته‌ای دارد و فرزند رفع مشکل را رها کرده و به دنبال خواسته مادر می‌رود. مادر نیز برای رفع مشکل او دعا می‌کند و در نهایت مشکل به شکل معجزه‌واری برطرف می‌شود. حال یک وقت سخن در باره استجابت دعای مادر است و ما این داستان را ضمیمه می‌کنیم و زمانی دیگر سخن در باره نحوه تعامل فرزندان با والدین است و ما باز به این داستان اشاره می‌کنیم و بار سوم سخن از راه‌های حل‌ مشکلات است و باز ما به این داستان اشاره کرده و می‌گوییم یک راه حل نیز دعای مادر است؛ یعنی یک داستان را سه بار و به سه مناسبت و با سه هدف متفاوت بیان کردیم و مخاطب از بیان این داستان تکراری سه برداشت متفاوت داشت.

ثانیاً: در هر سوره تنها اصل مطلب یک حلقه و فراز داستان تکرار شده و جزئیات متفاوت و تکمیل‌کننده حلقه است به مانند تقسیم یک قطعه از یک پازل به قطعات جزئی‌تر لیکن قطعاتی با همپوشانی بخشی از اجزاء؛ یعنی مثلاً‌ اگر محلی که موسی ع در آن با خدا سخن گفت، پنج ویژگی داشته باشد، در یک سوره دو ویژگی و در سوره‌ای دیگر یکی از دو ویژگی پیشین به همراه ویژگی جدید و در سوره سوره دو ویژگی سابق با یک ویژگی جدید و همین‌طور سوره‌های دیگر تا همه ویژگی‌های یک حادثه در چند بار تکرار یک فراز بازگوشود به گونه‌ای که با جمع‌بندی فرازهای تکراری از یک داستان، ویژگی‌های محل آن واقعه کامل ‌شوند. نمونه این روش در بیان را می‌توان برای مثال در شرایط و موقعیت کوه طور که حضرت موسی ع در آن‌جا به رسالت مبعوث شد و نیز به طور روشن‌تر در حوادث رخ داده در کاخ فرعون آن زمان که حضرت موسی ع و برادرش برای ابلاغ رسالت به آن‌جا رفتند، به خوبی مشاهده کرد. (ر.ک: قصص، 30؛ طه، 12؛ نمل، 8؛ مریم، 52 و …)

ثالثاً: در هر بار تکرار یک فراز از داستان، گریزها و پیوست‌های معرفتی جدید و متناسب با اهداف و مقاصد سوره و یا فراسوره‌ای همراه شده است که نمونه روشن آن را می‌توان در لابه‌لای آیات 28- 45 سوره مؤمن و به ویژه آیات 39 و 40 مشاهده کرد. (برای آگاهی بیشتر ر.ک: تفسیر زیبایی‌شناختی داستان حضرت موسی ع، جواهری، دست‌نویس)

رابعاً: هر بار تکرار در لحن و نقاط کانونی و محوری و نیز کوتاهی با بلندی فراز با بافتار و سیاق سوره متناسب است؛ از این رو فرازی در سوره‌ای که اقتضای آن وجود داشته باشد، بلند و در سوره‌ای دیگر کوتاه و به اشاره است که نمونه آن را می‌توان در داستان حضرت موسی ع در سوره‌های یونس و مؤمنون دید. (نقل از: تفسیر زیبایی‌شناختی داستان حضرت موسی ع، جواهری، دست‌نویس)

6. تفسیر زیبایی‌شناختی فراقرآنی

می‌دانیم قرآن به رغم فرازمانی و فرامکانی بودن، ناگزیر در زمان و مکان مشخصی نازل شد و همین امر تأثیراتی در ظاهر آن برجای گذاشته که ساحتی زیبایی‌شناختی دارد؛ برای مثال، با این‌که بر اساس برخی روایات بالغ بر صدهزار پیامبر وجود دارد، لیکن در قرآن تنها از شماری معدود یاد شده و قریب به اتفاق آن‌ها ساکن در غرب آسیا (خاور میانه) بوده‌اند و حتی آثاری از محل زندگی بعضی از آن‌ها – مانند قوم ثمود – در مسیر عبور کاروان‌های ساکنان حجاز قرار داشته و مردم اجمالاً‌ با داستان برخی از آن‌ها آشنا بوده‌اند. همین امر جذابیت داستان‌های قرآن و درس‌آموزی و باورپذیری آن‌ها را افزایش می‌داد و این بعدی مهم در تفسیر زیبایی‌شناختی بیان قرآن است. افزون بر قصص قرآن، این جنبه در خصوص مثال‌ها، تشبیهات، تمثیلات و مانند آن‌ها- البته همراه با قرینه‌ای دال بر عدم تخصیص محتوا به آن‌ها- قابل جستجو و پیگیری است و این ساحتی زیبا در بررسی محتوای قرآن کریم است.

روشن است دامنه این گونه تفسیری نسبت به گونه‌های دیگر محدودتر است.