*استاد م.: شما میگویید اول آیه 31 نور بعد آیه 60 نور و در پایان آیه 59 احزاب نازل شد؛ یعنی اول خمار بعد جواز برداشتن ثیاب و در پایان وجوب جلباب. اما این منطقی نیست؛ زیرا اول باید چیزی نازل شده باشد که بعد از آن کسانی استثناء شوند، در حالی که پوششی قبل از جواز برداشتن ثیاب نازل نشده. پس یا ثیاب همان خمار است یا جلباب قبل از آیه قواعد نازل شده.
*جواهری: بر فرض اگر این اشکال وارد باشد (که نیست و توضیح خواهم داد)، در صورت تقدم جلباب بر آیه قواعد نیز برقرار است و رفع نمیشود؛ زیرا جلباب غیر از ثیاب است.
توضیح اینکه: اگر جلباب را – چنان که ما میگوییم و بر آن حجت کافی داریم – پوشش فراگیر بدانیم (مانند چادر یا عبا)، ثیاب را نیز شامل است؛ یعنی میتوان فرض کرد که کسی شعار (لباس زیر) و دثار (لباس روی شعار) بپوشد و جلباب بگیرد و از خانه بیرون بیاید. به خصوص که در آن منطقه گرم و با لباس های ضخیم آن روز، فرض پوشش شعار، دثار، ثیاب و جلباب بعید بوده است آن هم در فصول گرم سال.
*استاد م.: شما ثیاب را چی ترجمه میکنید؟
*جواهری: ثیاب مانند مانتو بوده که زنها عادتاً و بر اساس رسومشان هنگام بیرون رفتن روی لباس توی خانه میپوشیدند. لباس خانه شعار و دثار بوده. بنابراین، اگر جلباب قبل از خمار نازل شده باشد، چرا برای استثنا خود جلباب ذکر نشد و به جای آن از ثیاب استفاده شد؟
*استاد م.: وقتی ثیاب گفته میشود، جلباب را هم شامل است؛ چو صد آید نود هم پیش ماست.
*جواهری: خیر! نمیتوانید این گونه بگویید؛ زیرا جلباب وسیعتر از ثیاب است. گذشته از این، بر فرض تقدم آیه جلباب بر 60 نور، فاصله حدود یک تا دو سال است و این بدین معناست که مردم جلباب که پوشش فراگیر بوده، سر میکردند، بعد دستور داده شد که دستاری که سر میکردند را به صورت خاص بپوشند و بعد یکباره زنان سالمند جلباب و ثیاب را میتوانند با شرایطی بردارند!!
*استاد م.: نه ما ثیاب را پوشش فراگیر نمیدانیم بلکه چیزی بوده شبیه شنل و عبایی که مثلا روحانیان بر دوش قرار میدهند.
*جواهری: هرچند منابع لغوی و روایی این برداشت را تأیید نمیکند، ولی بر فرض چنین بگیریم، چرا خود جلباب در آیه 60 ذکر نشده و به جای آن ثیاب آمده؟
*استاد م.: ثیاب چیزی بوده مانند شنل که جلوباز بوده و جای ثیاب را نمیگرفته. یعنی این طور نبوده که جلباب مانند ثیاب باشد.
*جواهری: یعنی این طور که میگویید زن عرب اول شعار و دثار میپوشیده بعد ثیاب میپوشیده و بعد جلباب میپوشیده؛ خب، این جلباب به چه درد میخورده؟ آیا چنین چیزی میتوانسته مصداق « ذَالِکَ أَدْنىَ أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ » باشد؟
*استاد م.: مراد از این فراز این نیست که به ایمان شناخته شوند که مورد تعرض قرار نگیرند بلکه مراد این است که از کنیزها بازشناخته شوند و مورد تعرض قرار نگیرند.
*جواهری: این برداشت به دلائل متعدد درست نیست: اولاً: در زمان جاهلیت و بعد از اسلام در مکه و سالها در مدینه (تا قبل از نزول جلباب بنابر باور شما) کنیزها از زنان آزاد معمولی با خماری یا لچکی که روی سر قرار میدادند و از پشت سر و پشت گوش رها میکردند، شناخته میشدند نه جلباب. بله، زنان سلبریتی از زنان حره با جلباب و نقاب شناخته میشدند که موضوع بحث نیست؛ زیرا بر اساس برخی روایات شأن نزول صحبت از اشتباه گرفتن زنان معمول با کنیزهاست نه سلبریتی با زن حره.
ثانیاً: زنان و دختران پیامبر که در آیه جلباب به آنها خطاب شده، شناخته شده بودند و فرض اشتباهی گرفتن آنها با کنیزها و تعرض به آنها به هیچ وجه پذیرفتنی نیست، به ویژه که قبل از حکم وجوب جلباب ، به آنها دستور داده شد که در خانه بمانند (وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُن) و با هیچ نامحرمی رودر رو سخن نگویند و داده و ستد نکنند (وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ). آنها به قدری بین مردم محترم بودند که از سوی مردم به دستور خدا «مادر» خطاب میشدند (وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ). بنابراین، چون همسران و دختران پیامبر مشمول آیه جلباب هستند، نمیتوان « ذَالِکَ أَدْنىَ أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ » را به صورت محدود فارق بین کنیز و زن حره تفسیر کرد و تفسیر آن همان است که مفسران گفتهاند؛ یعنی زن با جلباب به ایمان شناخته شده و از تعرض (که بیشتر در مورد زنان غیر مقید رخ میداده و الآن نیز چنین است) در امان بمانند.
با این تفاصیل «جلباب» نمیتوانسته چیزی شبیه شنل باشد؛ چون چنین خاصیتی برای آن تصور نمیشود. اگر این شنل مانند ثیاب بوده که ذکر ثیاب به جای آن در آیه 60 سوره نور (بر فرض تقدم نزول جلباب بر خمار و قواعد) بی معنی است و باید خود جلباب میآمد که حکمی که قبلا نازل شده رفع شود نه چیز دیگر (همان اشکال اول شما) و اگر بگوییم شنل جلو باز بوده نه مثل ثیاب، میگوییم این فرض دو مشکل دارد: اولاً: حکم برداشتن ثیاب در خصوص زنان سالمند شامل آن نمیشود؛ چون این زنان حداقل یکسال ثیاب و جلباب را همزمان میپوشیدند و جواز برداشتن ثیاب بر برداشتن جلباب - که حکم خاص بر وجوب آن نازل شده - دلالت ندارد.
بنابراین، روشن شد که اشکال شما بر ترتیب ما اگر پذیرفته شود، بر فرض ترتیب شما نیز وارد است .
*استاد م.: شما برای حل مشکل پاسخی دارید؟
*جواهری: بله، برای حل مشکل باید دید زنان رسم پوششان چگونه بوده. زنان معمولا در خانه شعار و دثار میپوشیدند. وقتی میخواستند از خانه بیرون بروند، ثیاب هم میپوشیدند؛ یعنی ثیاب لباس معمول در خانه نبوده بلکه به نوعی لباس بیرون بوده. آن گاه آیه خمار نازل و قرار شد زنان لچکی که بر سر قرار میدادند به نحو خاصی ببندند که سر و سینه و گلوی آنها را بپوشاند؛ یعنی آنها وقتی بیرون میآمدند هم ثیاب میپوشیدند و هم خمار را به نحو مورد نظر قرآن سر میکردند. پس از مدتی و شاید حدود دو سال قبل از این که آیه جلباب نازل شود، خدا تخفیفی به بانوان سالمند داد. به آنها فرمود: شما با شرایطی میتوانید «ثیاب» نپوشید. این استثناء از حکم پوشش سابق نبود؛ چون چیزی نازل نشده بود، بلکه استثناء از رسم و عادت معمولشان بود. زنان سالمند که بر اساس عادتشان وقتی بیرون میرفتند ثیاب بر تن میکردند، از سوی خدا به صورت مشروط تخفیف گرفتند. خدا به آنها فرمود میتوانید بیرون رفتید ثیاب نپوشید و اگر چنین کنید هرچند عفیفه نیستید ولی این مقدار کار منافی عفت ضرری به جامعه نمیزند ولی توجه داشته باشید که اگر عفت داشته باشید (یعنی بدون ثیاب بیرون نروید) برای شما بهتر است (وَ أَن یَسْتَعْفِفْنَ خَیرٌ لَّهُنَّ). در برخی روایات ثیاب به جلباب و در برخی به خمار تفسیر شده. اگر این روایات را بپذیریم، در مورد تفسیر آن به خمار باید بگوییم به طریق اولویت است؛ یعنی وقتی خدا به زن سالمند اجازه میدهد ثیاب نداشته باشد مشروط به این که زیورآلات به خود نبندد که معمولاً به گردن و سینه آویزان میشده «غَیر مُتَبرَّجَتِ بِزِینَةٍ»، میفهمیم که نیازی نیست خمار نیز سر کند. هرچند بحث تمییز او و کنیز سر جایش همچنان باقی است؛ یعنی ممکن است گفته شود زن سالمند حتی اگر ثیاب نداشته باشد ولی خمار را به شکل لچکی که قبلاً میبسته تا از کنیز بازشناخته شود، همچنان حفظ میکند.
اما روایاتی که ثیاب را به جلباب تفسیر کردهاند، اگر پذیرفته شوند ظاهرا از باب تنقیح مناط است؛ یعنی ثیاب تا قبل از نزول آیه جلباب، آخرین لباسی بوده که زن عرب حره بر تن میکرده و از خانه بیرون میرفته و خدا در آیه 60 سوره نور این آخرین لباس را مجاز دانسته که بردارند. از طرفی چون جلباب پوشش فراگیر است و بعد از آیه 60 نازل شده، زنان با پوشیدن جلباب دیگر ثیاب نمیپوشیدند؛ از این رو امام صادق ع ثیاب را بر اساس وصف آن یعنی آخرین لباس رویین تفسیر کرده و به جای آن «جلباب» قرار داده است. یعنی تا قبل از نزول آیه جلباب زنان سالمند ثیاب را مجاز بودند بردارند و پس از نزول آیه جلباب – که پوشش فراگیر بوده و ثیاب را شامل میشده – به طور طبیعی جلباب را میتوانند بردارند.
چنان که دیده میشود با فرض ترتیب نور – احزاب تمام ابعاد آیات حجاب به خوبی تفسیر و با هم هماهنگ میشوند و در فرض احزاب – نور مشکلات فراوانی که بخشی از آن ها ذکر شد و بخشی در مقاله آمده، بروز میکند.