مبانی تفسیر قرآن (ویریش جدید)
سیدرضا مؤدب
چ اول, 1388
برگزیده کتاب سال حوزه علمیه قم
فهرست
فصل 1: تعاریف
مبانی (= اصول), تفسیر, تأویل, قواعد, منابع (= مصادر – مآخذ), روشها (= مناهج و مذاهب), گرایشها (=تجاهات - الوان)
[متأسفانه تعریفهای مبانی و قواعد در این کتاب که مورد بحث ماست، از دقت لازم برخوردار نیست و نمیتواند کمکی به خواننده ارائه کند.]
فصل 2: انواع و اقسام مبانی
مبانی کلامی, مبانی روشی, مبانی گرایشی, مبانی صدوری, مبانی دلالی
فصل 3 - 12: اهم مبانی:
1. قدسی بودن قرآن
1/1. الهی بودن قرآن
[ وحیانی بودن الفاظ جزو مبادی است نه مبانی؛ زیرا بدون در نظر گرفتن آن اساساً وارد تفسیر نمیشویم و وجود آن در خود تفسیر دخالتی ندارد؛ یعنی چنین نیست که اگر ما قرآن را الهی بدانیم یک نوع تفسیر میکنیم و اگر الهی ندانیم به گونهای دیگر تفسیر میکنیم.]
1/2. سلامت نص
[ سلامت و تحریفناپذیری نیز جزو مبانی نیست بلکه جزو مبادی است؛ زیرا تأثیری در تفسیر ندارد بلکه به آن اعتبار میدهد و یا از اعتبار میاندازد.]
1/3. حکیمانه بودن نص
[ به زبان قرآن باز میگردد و ذیل آن است نه در عرض آن.]
2. نص و قرائت واحد قرآن
[اگر صرفاً در این حد است که بدانیم یکی از قرائتها حق است و مابقی باطل – چنان که روایات شیعی معتبر بر آن دلالت دارد - کمکی به تفسیر نمیکند جز این که تفسیر یقینی بر اساس قرائتهای مختلف را به تفسیرهای احتمالی تنزل میدهد! و این مقدار را نمیتوان مبنای تفسیر نامید یا حداقل در حد دیگر مبانی نیست و نقشی در خود تفسیر ندارد؛ اما اگر کسی - به مانند نگارنده این سطور (جواهری)- بر این باور باشد که نمیتوان به هفت قرائت اعتماد کرد مگر با شرایطی خاص, آنگاه میتوان آن را در قالب یک مبنا ارائه کرد. گفتنی است نگارنده بر این باور است که در حوزه قرائات ادعاهای پوچ زیادی وجود دارد که واقعیتی ورای آنها نیست؛ برای مثال، به لحاظ تاریخی – بر خلاف ادعای مشاهیر- به هیچ وجه نمیتوان پذیرفت که در سوره حمد قرائت ملک مانند قرائت موجود در مصحف یعنی مالک، مشهور باشد و قس علیهذا ....]
3. امکان و جواز تفسیر
[امکان و جواز تفسیر نیز جزو مبانی نیست؛ زیرا تأثیری در خود تفسیر برجای نمیگذارد بلکه با وجود و عدم آن سر و کار دارد و مثلاً اگر کسی معتقد به عدم جواز تفسیر باشد و با این حال به تفسیر اقدام کند و بعدها به جواز آن معتقد گردد، در تفسیر او که پیش از تغییر رأی انجام داده تغییری رخ نمیدهد؛ بنابراین باید آن دو را جزو مبادی قلمداد کرد.]
4. حجبت ظواهر قرآن
5. نیاز مخاطبان قرآن به تفسیر و بررسی علل آن
[این بند جزو مسائل تفسیری است نه مبانی؛ زیرا قائل بودن به آن یا نبودن تأثیری در تفسیر بر جای نمیگذارد.]
6. ساختار چند معنایی قرآن
[این بند نیز به زبان قرآن مربوط است و همان توضیحاتی که در نص و قرائت واحد قرآن بیان شد، به نوعی در این بحث هم مطرح میشود.]
7. زبان قرآن
8. منابع تفسیر
[در خصوص احتساب منابع تفسیر جزو مبانی سخن است. منابعی مثل روایات، عقل، سخن صحابی، و جز اینها به نوعی به تبیین اصول عقلایی محاوره که زیرمجموعه زبان قرآن است و مسائل مربوط به حجیت و مسائل تفسیر باز میگردد. اگر ما مبانی را به گونهای تعریف کنیم که حتی شامل مسائل یک علم شود، پرشمار خواهد شد و اتفاق بر مبانی یکسان حتی برای دو مفسر امکانپذیر نخواهد بود!]
9. انسجام و پیوستگی آیات
[همان عرایضی در در خصوص قرائت و منابع بیان شد، به نوعی در خصوص انسجام و پیوستگی نیز جاری است. اگر قرار باشد مبانی را تا این حد گسترده تعریف کنیم به گونهای که شامل بسیاری از قواعد روشی نیز باشد، خود را گرفتار تنگناهای دیگری خواهیم کرد. در خصوص انسجام و پیوستگی اختلاف نظر وجود دارد و رفتار مفسر بر اساس نتایجی است که در برابر مسائل روشی تفسیر اتخاذ میکند و ابزار او را تشکیل میدهد. ممکن است مفسری صرف چینش آیات در یک سوره را موجب ایجاد سیاق قلمداد کند و در برابر مفسری چنین برداشتی را ناصواب بخواند، با این وصف هر مفسری یک سری مبانی برای خود دارد و هیچگاه دو مفسر در تمام تفسیر بر مبانی مشترک توافق نخواهند کرد، در حالی که بسیاری از این مبانی به اصول عقلائی محاوره و احتساب روش عقلا باز میگردد. این گونه تعامل نشاندهنده ابهام در تعریف مبانی و قواعد و مبادی و مانند اینهاست!]
10. جامعیت قرآن
[جامعیت قرآن نیز به شرح ایضاً! اگر کسی قرآن را جامع حداکثری یا اعتدالی بداند یا نداند چه تأثیری در تفسیر او برجای میگذارد؟ نهایتاً جلو تلاش مفسر برای فهم بیشتر را سد میکند یا بر تلاش او میافزاید! به نظر میرسد میتوان قاطعانه مسئله جامعیت قرآن را از مبانی تفسیر اخراج کرد!]