این پست به دو پرسش پست پیشین فقه میراث فرهنگی می‌پردازد:

«1. ملاک قدیمی بودن یک ساختمان چیست؟

آیا زمان ساخت مهم است یا نوع معماری؟ در مورد اخیر پرسش ذیل بروز می‌کند؟

2. اگر صاحب خانه بگوید من ساختمان تاریخی خود را تخریب و با مصالح مطمئن و جدید بازسازی و در مرحله معماری و ظاهرسازی آن را بر اساس الگوهای تاریخی تکمیل می‌کنم، تکلیف چیست؟  »

تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد، گویا میرث فرهنگی ملاک زمانی قدیمی را صدسال در نظر گرفته است. در این خصوص سخنی نیست و ملاک‌ها می‌تواند با صدق عرفی عنوان «قدیمی» یا «تاریخی» بر آن  مورد توجه قرار گیرد. (در قوانین مصوب سال 1309 ماده 1 آمده است: "کلیه آثار صنعتی و ابنیه و اماکنی که تا اختتام دوره سلسله زندیه در مملکت ایران حداث شده اعم از منقول و غیر منقول با رعایت ماده سه این قانون می‌توان جزو آثار ملی ایران محسوب داشت و در  تحت حفاظت و نظارت دولت می‌باشد". البته بعدها با تصویب قوانینی اجمالا تغییراتی در مفاد و مضمون آن حاصل شد لیکن به صراحت قانونی در این خصوص وضع نشده و به تعبیر دیگر مسئله چندان شفاف نیست.) 

پرسش دیگری نیز مجال طرح دارد و آن این‌که چه ملاکی برای احتساب یک بنا به عنوان میراث فرهنگی یا تاریخی وجود دارد؟ لیکن این مسئله را به پستی دیگر وامی‌نهیم و به مسئله فوق الذکر باز می‌گردیم:‌ ملاک معماری است یا فیزیک بنا؟

ظاهرا میراث فرهنگی در این خصوص پیشینه نظری ندارد و عملکرد آن‌ها خبر از اعتبار بخشی به هر دو می‌دهد. یعنی در وهله نخست حفظ بنا با همان مصالح و فیزیک اولیه و ثانیاً و در صورت لزوم بازسازی با مصالح جدید. 

با توجه به این که مصالح قدیمی در روزگار ما قابل توصیه نیست، بنابراین، حفظ بنا با مصالح اولیه نمی‌تواند با هدف الگوسازی باشد؛ بنابراین، باید حداقلی نگاه شود و وجه جواز اضرار روشن گردد. گاه یک بنا منسوب به بنا و معمار معروفی است و نام معمار و حفظ اثر او موضوعیت دارد- که البته اثبات این مطلب نیز خود بحث مفصلی دارد و باید در جای خود طرح شود و فعلاً ضرورت آن را فرض می‌گیریم- در این فرض حفظ همان فیزیک و ترمیم مسوغ اضرار است و به طور طبیعی این گونه موارد بسیار محدود است و باید اضرار به مالک به وجه مقتضی و عادلانه جبران شود و چنان که در جای خود باید گفت می‌باید وجه افزونی نیز داشته باشد که مالک را در تعامل با میراث خوش آید.

اما اگر اثر تاریخی و قدیمی منسوب به معمار خاصی نیست و از طرفی فرض قطعی ما این است که مصالح آن غیر قابل توصیه است؛ بنابراین، هیچ مسوغی برای اضرار وجود ندارد و حفظ بنا می‌باید حداقلی و بر اساس رضایت کامل مالک صورت پذیرد. 

به نظر می‌رسد آنچه از نظر عرف قابل دفاع است، حفظ معماری بناهای قدیمی و تاریخی و ارائه تلفیقی از معماری قدیم و جدید برای ارایه الگوی قابل توصیه است که بر این اساس وظیفه میراث یک گام مهم به پیش می‌رود و به تعبیری الگوسازی سازی است نه بسان یک موزه دار کلان! برای مثال، توصیه شود به جای جلوه‌های غربی در سازه‌های جدید، در مرحله ظریف‌کاری و  نماسازی ساختمان‌ها از الگوهای قدیمی و سنتی استفاده شود. میراث در این خصوص با حفظ حداقلی برخی بناهای تاریخی با رضایت کامل مالکان، می‌تواند با همکاری معماران الگوهای خود را به فعلیت برساند و در معرض دید معماران قرار دهد و از این طریق به روش صحیح به نتیجه مطلوب دست یابد. به هرحال این‌ها مسائلی است که از جهت نظری می‌باید برای میراث و قوه قضائیه کاملاً‌ روشن باشد و قوانین مربوط را به پشتوانه آن تقریر کنند.