http://farhikhtegandaily.com/newspaper/4030/15/

نگاهی نقادانه به بعضی شبهات عاشورا در فضای مجازی: بخش اول

پاکسازی اذهان ازشبهات بی‌اساس

یادداشتی از حجت‌الاسلام و المسلمین سیدمحمدحسن جواهری، عضو هیأت علمی گروه قرآن‌پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

اخیرا فایلی در فضای مجازی درباره تحریف‌های عاشورا دست ‌به ‌دست می‌شود که گوینده ضمن بیان نقدهای خود در باره برخی تحریف‌ها و انحراف‌های مربوط به منابع نهضت عاشورا و مجالس عزاداری -که البته بعضا بحق است- شبهات متعددی را نیز –فهرست‌وار- مطرح کرده که لازم است پاسخ داده شود. پاسخ تفصیلی به شبهات وی نیازمند مجال وسیع است از این‌رو به پاسخ‌های کوتاه و ارجاع به منابع بسنده می‌شود.

1-  می‌گوید ساده‌ترین نوع تحریف مربوط به جزئیات و الفاظ و واقعیات فیزیکی عاشورا و مانند اینهاست و به این بیت تمسک می‌جوید که: بس‌که ببستند براو برگ و ساز/گر تو ببینی نشناسیش باز. می‌گوید اگر خود سیدالشهدا(ع) در مجالس عزاداری ما حضور پیدا کنند، منکر ارتباط آن با حادثه عاشورا می‌شوند، یعنی اینقدر در عزاداری‌ها و منابع نهضت عاشورا حواشی و اضافات و تحریفات وارد شده که اگر اینها را کنار بزنیم دیگر چیزی از تاریخ عاشورا باقی نمی‌ماند. وی به نمونه‌هایی از تحریف‌ها- مانند برخی آمار مبالغه‌آمیز موجود در بعضی منابع نیز تمسک کرده است. همچنین به روضه‌های مربوط به حضرت رقیه(س) اشاره کرده و اصل وجود چنین دختری را برای امام‌حسین(ع) زیرسوال می‌برد و نیز ‌می‌گوید خبری از روضه‌خوانی در قدیم ‌نبوده و این روضه‌خوانی بعد از عرضه کتاب روضه‌الشهدای کاشفی رواج یافته است.

پاسخ اینکه:  شاید معدود حادثه‌ای در تاریخ بشریت به‌اندازه حادثه کربلا به‌صورت جزئی و دقیق نقل شده باشد. استاد شهید مطهری -که مورد قبول و احترام مدعی است و دائما ورای آثار عاشورایی او پنهان شده و سخن می‌راند- نیز به این مطلب تصریح دارد. دلیل آن نیز در کانون توجه بودن این واقعه -به‌دلیل اهمیت و ویژگی‌های منحصر به‌فرد شخص سیدالشهدا(ع)- بوده است. برخی گزارش‌ها درباره نهضت عاشورا توسط اهل‌بیت(ع) و همراهان شهدای کربلا نقل شده است– به‌ویژه از امام‌سجاد(ع) و امام‌باقر(ع). همچنین افرادی از لشکر سیدالشهدا(ع) که به‌نحوی جان سالم به‌در بردند، بخشی از اطلاعات را نقل کرده‌اند، مانند حسن مثنی- فرزند امام‌حسن مجتبی(ع) که زخمی و درمیان کشتگان بود و جان به‌در برد- و برخی دیگر که هریک به‌نحوی جان به‌در بردند، مانند عقبه‌بن سمعان غلام رباب که چون برده بود، رها شد و به‌باور برخی مورخان فرار کرد و نیز مانند مسلم‌بن ریاح، غلام حضرت‌علی(ع) که در کربلا حضور داشت و زنده ماند و نیز ضحاک‌بن عبدالله مشرقی که با اجازه امام(ع) درلحظات آخر گویا از صحنه کربلا فرار کرده است- و به‌همین جهت برخی او را ملامت کرده‌اند- و نیز مرقع‌بن سمامه اسدی که زخمی بود و اسیر شد و بعد با وساطت قبیله‌اش نجات یافت.

گذشته از افراد فوق، نگارندگانی از سپاه عمرسعد در صحنه جنگ حضور داشتند و طبق مرسوم آن‌روز به‌ثبت وقایع می‌پرداختند، مانند حمیدبن مسلم ازدی، قرّه‌بن قیس تمیمی حنظلی و مسروق‌بن وائل حضرمی و افزون بر اینها، برخی اخبار نهضت عاشورا نیز به‌واسطه کسانی به‌ما رسیده که بعد از جنگ برای دریافت جایزه یا به‌هردلیل دیگر مانند پشیمانی و جبران گناه و افشاگری، وقایع روز عاشورا را نقل می‌کردند، مانند هانی‌بن ثُبَیت(شبیب) حضرمی که با 10 سوار بر پیکر حضرت تاختند. مکتوبات برجای مانده دررابطه با نهضت عاشورا و نیز گفت‌وگوهایی که بعدها پژوهشگرانی همچون ابی‌مخنف‌بن سلیم ازدی کوفی -اوایل سده دوم هجری و حدود 60 تا 70 سال بعد از واقعه کربلا- با بازماندگان جنگ یا با یک یا دو واسطه از کسانی که درحادثه کربلا حضور داشتند، صورت دادند، جزئیات زیادی در اختیار ما قرار داده است.

درمجموع، تاریخ کربلا بسیار وسیع نقل شده است و جزئیات فراوانی دارد و اگر ما همه این مسائل را که به‌عنوان تحریفات عاشورا مطرح شده و جزء متفردات (نقل‌های اختصاصی) برخی مقاتل متأخر است، کنار بگذاریم، آنچه می‌ماند -یعنی تا قرن‌های هفتم و هشتم- تفاوت چندان چشمگیری با منابع مشتمل بر تحریفات ندارد. شاهد ما دانشنامه امام‌حسین(ع) است که در 16جلد از سوی موسسه دارالحدیث منتشر شده و چند جلد آن مربوط به حرکت کاروان کربلا از مدینه تا شام است. این کتاب جمع‌آوری نصوص منابع، قبل از هفتم و هشتم هجری قمری درباره نهضت عاشوراست که خالی از تحریف‌های مورد اشاره است، زیرا متفردات (نقل‌های اختصاصی) آنها به‌دلیل وجود احتمالِ دردسترس مولفان بودن برخی منابع– منابعی که بعدها از بین رفته‌اند- پذیرفتنی است (براساس آماری که دانشنامه امام‌حسین(ع) درجلد نخست ارائه کرده، بیش از 30 مقتل تا سده ششم وجود داشته و از بین رفته‌اند، ولی نام آنها برجای مانده است)، لیکن درمنابع متأخر احتمال وجود چنین منابعی که در اختیار مولف بوده و بعدها از بین رفته و به‌ما نرسیده، منتفی است و مولفان آنها نیز چنین ادعایی نداشته‌اند. از این‌رو ما اسناد متفردات (نقل‌های اختصاصی) منابع متأخر را مطالبه می‌کنیم و درصورت فقدان مستند برای یک‌خبر، از نقل آن پرهیز می‌کنیم. متاسفانه نقل‌های خاص و متفردات مقاتل متأخر، گاه حاصل زبان‌حال است که به‌شکل گزاره‌های تاریخی ارائه شده و گاه منشأ آنها خواب است که درنقل واسطه‌ها، «خواب» از آن افتاده و تبدیل به گزاره خبری تاریخی می‌شود. برخی نیز حاصل تبدیل نظم و شعر شاعر به نثر است. وقتی شعر است ارزشش در حد خودش است، ولی وقتی به نثر تبدیل می‌شود و قرینه شعری حذف می‌شود، به یک گزاره خبری تاریخی تبدیل می‌شود. برخی متفردات بر اثر رقابت در ارائه مصیبت نو، ساخته و پرداخته می‌شود و گاه گردی هنری روی آن پاشیده می‌شود و یک مطلب تاریخی مانند فیلمنامه و زبان نمایشی با اضافات و حواشی همراه می‌شود و دیگران که به زبان خاص آن توجه ندارند، آن را بمثابه یک گزاره تاریخی می‌بینند. گاه نیز با تکیه بر این باور که دروغ به‌نفع اهل‌بیت(ع) را مجاز می‌پندارند، دست به تولید مطلب می‌زند و معمولا هدف نیز گریاندن مخاطب و تحریک احساسات اوست، درست مثل آن کسی که از مردم می‌دزدید و صدقه می‌داد و می‌گفت: «به‌خاطر دزدی یک گناه می‌کنم و صدقه 10 ثواب دارد، نه ثواب برای من باقی می‌ماند»، بیچاره نمی‌دانست که شرط پذیرش صدقه حلال بودن آن مال است!‌ اینها هم می‌خواهند خدمت کنند لیکن صدمه می‌زنند و علما درباره چنین افکار خطرناکی هشدار داده‌اند. برخی بر این مبنا که می‌توان در اخبار تاریخی به «تسامح در ادله سنن» تمسک کرد، دنبال بررسی سند نیستند، لذا دیده می‌شود عالمی در فقه نکته‌سنج است و دقیق اما وقتی به حوزه تاریخ وارد می‌شود، کتابش به‌لحاظ اتقان از ارزش برخوردار نیست و مملو از مطالب بی‌سند می‌شود، یعنی عامل مهم نوع نگاه به اخبار و روایات تاریخی است. متاسفانه کتاب‌های زیادی- به‌خصوص در دوره قاجار- دچار این آفت‌ها شدند که فرد ‌باید این کتاب‌ها را بشناسد و به آنها مراجعه نکند. نویسندگان دانشنامه امام‌حسین(ع) در جلد اول، بعضی منابع را که- به‌دلیل شدت آسیب وارد شده- نباید به آنها مراجعه کرد، آورده‌اند. این منابع عبارت‌اند از‌ مقتل الحسین، منسوب به ابی‌مخنف. البته کتاب دیگری با عنوان «وقعه‌الطف» (از منشورات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم) منسوب به ابو‌مخنف است که از اعتبار لازم برخوردار است. نورالعین فی مشهد الحسین(ع)، منسوب به ابواسحاق اسفراینی شافعی (م 417 یا 418ق). منابع کهن چنین کتابی را برای اسفراینی گزارش نکرده‌اند.

روضه‌الشهدا نوشته کمال‌الدین واعظ کاشفی(910ق). مذهب او معلوم نیست، ولی کتاب او از گزارش تاریخی به قصه‌پردازی و داستان‌سرایی نزدیک شده است. مجالس مرثیه‌خوانی پس از ظهور این کتاب و استفاده وعاظ و روضه‌خوان‌ها از این کتاب رفته‌رفته به مجالس روضه‌خوانی تغییر نام پیدا کرد، یعنی عنوان روضه برای مجالس حسینی متخذ از عنوان این کتاب است، نه اینکه قبل از این کتاب مجالس مرثیه‌خوانی و سوگواری برای سیدالشهدا(ع) بر پا نمی‌شده، چنانکه گوینده فایل صوتی مدعی شده است. المنتخب فی جمع المراثی و الخطب، نوشته فخرالدین طریحی (م1085 ق)، مُحرِق القلوب، نوشته ملامهدی نراقی(ره) (م1209ق) که فقیه بزرگ و مشهوری است، لیکن این کتاب مشتمل بر گزارش‌های نادرست است و گویا خود مولف نیز به آن اذعان داشته است. اسرارالشهاده، نوشته فاضل دربندی شیروانی (م1285 یا 1286ق. ) ناسخ التواریخ نوشته میرزامحمدتقی سپهر (م1297ق) است. عنوان الکلام که نوشته ملامحمدباقر فشارکی (م1314ق) است. تذکره‌الشهداء، نوشته ملاحبیب‌الله شریف‌کاشانی (م1340) معالی السبطین، نوشته محمدمهدی حائری‌مازندرانی (م1385). البته دربین منابع متأخر کتاب‌های خوبی نگارش شده مثل «مقتل جامع» و آثار شیخ عباس قمی و مجلسی و برخی دیگر ولی باید توجه داشت که معمولا همه یا غالب این منابع از منابع غیر معتبر نیز استفاده کرده‌اند، از این‌رو ‌باید به اعتبار منابع گزارش‌ها و اخبار آنها توجه داشت، اما خوشبختانه دانشنامه امام‌حسین(ع) و خلاصه فارسی آن یعنی «شهادت‌نامه امام‌حسین(ع)» برای خود خط قرمزی تعیین کرده‌اند و ملتزم شده‌اند که فقط از منابع اولیه و قابل استناد استفاده کنند. اگر کسی به دانشنامه یا خلاصه آن مراجعه کند می‌بیند که تفاوت چندانی با منابع قابل رجوع متأخر نمی‌کند و انبوهی از گزارش‌های مربوط به نهضت عاشورا را دربر دارد و کسی که به این منابع مراجعه می‌کند اصلا نیازمند به منابع دیگر نمی‌شود و از متفردات و تحریف‌ها هم در امان می‌ماند. البته مراجعه به منابع متأخر برای آگاهی از تحلیل‌های وقایع ممکن است مفید باشد، ولی به‌هرحال مراجعه‌کننده باید با آگاهی به این منابع مراجعه کند. بله، برخی روضه‌خوانان ترجیح می‌دهند سراغ متفردات بروند که پشتوانه علمی و سند ندارد و در منابع علمی قابل استناد نیست، این رفتار مشکل آنهاست و بنا نیست از این افراد دفاع کنم. آمارهای مبالغه‌آمیز هم جزء همین متفردات است.

2- درمورد روضه‌خوانی گفته که در قرون اولیه نبوده است و بعد از نگارش روضه‌الشهدا راه افتاده. حقیقتا از چنین حرفی تعجب کردم، چراکه بسیار نقل شده که ائمه اطهار مجالسی می‌گرفتند -که گرچه اسمش روضه‌خوانی نبوده- اما مجلس سوگواری و مرثیه‌خوانی برای سیدالشهدا(ع) بوده و براساس روایات وارد شده، اهل‌بیت(ع) زیاد مجالس سوگواری برای سیدالشهدا(ع) و شهدای کربلا برگزار می‌کردند، شعرا می‌آمدند و اشعاری می‌خواندند و گاهی امام(ع) آن را تکمیل می‌کرد. انبوهی از گزارش‌ها و روایات در این‌خصوص وجود دارد؛ کامل‌الزیارات که عمدتا مشتمل بر روایات اهل‌بیت(ع) درباره سید الشهدا(ع) است، پر از سفارش به زیارت، مرثیه‌خوانی، شعر گفتن و گریستن و گریاندن برای سیدالشهدا(ع) است. حقیقتا اگر کسی قدری در تاریخ اهل‌بیت(ع) مطالعه کند، از این حرف‌ها نمی‌زند؛ اعاذنا الله من هوان الدنیا!

3-  درباره روضه‌های حضرت رقیه(س)، ایشان در نقد تنها نیست و بسیاری از علما در این خصوص هشدار داده‌اند، البته اینکه آیا حضرت دختری به نام رقیه داشته یا نه، درمنابع در این‌باره خیلی مطلبی نیامده است، ولی منبعی خوب و قابل استناد از یک‌شخص مشهور در این باره وجود دارد. ابن‌فندق بیهقی (م456ق)، نویسنده مشهور تاریخ بیهقی، کتاب دیگری درباره انساب دارد با نام «لباب الأنساب والألقاب والأعقاب» که در آن برای امام‌حسین(ع) دختری به نام رقیه ثبت کرده است. البته به گفته بلاذری در انساب الاشراف، حضرت یک نوه دختری از فاطمه بنت‌الحسین(ع) به‌نام رقیه نیز داشته که بعد از حادثه کربلا به‌دنیا آمده است. همین سند کافی است که ما در وجود حضرت رقیه(س) چون و چرا نکنیم، اما درخصوص روضه‌های حضرت، واقع این است که جز آنچه در کامل بهایی نوشته عمادالدین طبری(675ق)، درحد یک بند در باره دختر چهارساله حضرت که در شام بهانه پدر گرفته بود و درنهایت سر پدر را به او می‌دهند و پس از زمزمه کوتاه جان به جان‌آفرین تسلیم می‌کند، مطلب دیگری در اختیار نیست. بسیاری با توجه به قرائن احتمال می‌دهند این دختر چهارساله مورد اشاره کامل، حضرت رقیه(س) باشد. روضه‌های دیگر که راجع به حضرت رقیه(س) خوانده می‌شود، سند قابل اعتماد و قدیمی ندارد و چه‌بسا بعضی از آنها خواب یا زبان‌حال باشد. نتیجه اینکه در کربلا دو رقیه حضور داشته‌اند؛ یکی رقیه‌بنت علی(س) که همسر مسلم‌بن عقیل است و دو فرزندش براساس برخی اخبار در کربلا شهید شده‌اند و خواهر ناتنی حضرت زینب کبری(س) است و البته با کرامت و با فضیلت بوده است. برخی خطاب‌های سیدالشهدا(ع) یا همه آنها ظاهرا مربوط به این خانم با فضیلت و مادر دو شهید و همسر شهید و از اسرای کربلا است. رقیه دوم حاضر در کربلا دختر خردسال امام‌حسین(ع) است. قبر حضرت رقیه‌ای که مشهور و در سوریه است، گویا تا قرن ششم به قبر رقیه‌بنت علی مشهور بوده است، البته یک مرقد نیز در قاهره به او منسوب است. واقع را خدا می‌داند، ولی یک چیز مسلم است و آن اینکه توسلات به صاحب قبر رقیه در سوریه بسیار بجا و مجرب است. هرکس به هرنیتی که به صاحب آن قبر توسل کند و صاحب آن قبر را هریک از دو رقیه بداند، درست است، زیرا در شأن و مقام آن دو بزرگوار اساسا بعد منزل مانع نیست و توسل به آنها در حقیقت توسل به خود سیدالشهدا(ع) است.

پس درباره حضرت رقیه(س) مصیبت‌های نو و بدون سند زیاد است و متاسفانه این مساله موجب طعن بدخواهان شده است. ضروری است مجامع علمی مربوط و کانون مداحان فکری کرده و تکلیف این موضوع را روشن ‌کنند، زیرا روضه‌های بدون سند و اصرار بر آنها بهانه‌ای برای تشکیک در تاریخ کربلا و همه مقتل‌ها شده است؛ باید به‌همان مقدار که سند دارد- هرچند درهمان حد نقل کامل بهایی- بسنده و مابقی کنار گذاشته شود. بعد از روضه‌الشهدا دیگر خیلی باید حواس‌مان را جمع کنیم و ‌یک‌سری مقاتل هستند که قابل‌اعتماد نیستند و برخی افراد متاسفانه از اینها نقل می‌کنند.

4- گوینده همچنین به برخی الفاظ و القاب مورد استفاده برخی مداح‌ها و هیات‌ها اعتراض می‌کند؛ الفاظی مانند دیوانگان حسین(ع)، کلب‌الحسین و… .

این اعتراض به‌جاست و علما هم در این‌باره بارها تذکر داده‌اند و حداقل جلوه خوبی ندارد و دستمایه طعن برخی نااهلان را فراهم می‌کند و حتی این مقدار ضربه به مجالس اهل‌بیت(ع) جایز و زیبنده نیست. البته اعتراض وی درخصوص عبدالحسین(غلامحسین) به‌نظر به‌جا نیست. بله، انسان شایسته نیست خود را بنده کسی بخواند ولی درخصوص اهل‌بیت(ع) فرق می‌کند. در روایت است که امیرالمومنین(ع) در بستر بیماری بود، شخصی آمد و از ایشان پرسید: مقام شما بالاتر است یا رسول‌الله(ص). حضرت در پاسخ فرمودند:‌ من بنده‌ای از بندگان محمد هستم. در هرصورت اگر نقد می‌کنیم نباید زیاده‌روی کنیم و به‌اصطلاح به‌جای اصلاح ابرو، چشم را کور کنیم.

5- شبهه‌‌کننده در ادامه می‌گوید: امام قیام نکرد و بنا هم نداشت این کار را بکند و ایشان «امام صلح» بود. راهش به سمت کربلا کشیده شد، برخی دیگر نیز این حرف‌ها را زده‌اند که اصلا درست نیست و حضرت از همان ابتدا برای تشکیل حکومت از مکه رفت و حضرت مسلم را پیش‌تر فرستاد تا زمینه را آماده کند. حضرت می‌خواست ازطریق تشکیل حکومت امر به معروف‌و نهی از منکر کند و اسلام را در جامعه به جایگاه واقعی خود برگرداند و جلوی انحرافات و ظلم‌ها را – به‌معنای واقعی- بگیرد و برطرف کند و اساسا حضرت با دعوت کوفی‌ها برای به‌دست گرفتن حکومت به‌سوی کوفه حرکت کردند و طبیعی است وقتی کسی بنا باشد حکومت را برعهده بگیرد به لوازم آن پایبند می‌شود ولی اگر مردم با او بیعت نکردند، طبیعی است وظیفه او چیز دیگری است و امام‌حسین(ع) نیز وقتی مردم از بیعت‌شان سر باز زدند، می‌خواستند از منطقه دور شوند تا درگیری ایجاد نشود لیکن جنگ و خشونت بر امام تحمیل شد. نصوص تاریخی پر است از اشاره و تصریح به این مطلب که ما برای تشکیل حکومت می‌رویم هرچند که ایشان این تذکر را هم مکرر دادند و اسناد آن در منابع معتبر و قابل استناد و مهم موجود است که ما به هدف‌مان نمی‌رسیم و شهادت، اسارت و کشته شدن در مسیر است؛ مانند نامه معروف‌شان به محمد حنفیه و بنی‌هاشم که: «اما بعد فانَّ من لحقَ بی‌استشهد و من لم یلحق بی‌لم یدرک الفتح والسلام.»

امام وظیفه دارد اگر زمینه فراهم شود حکومت تشکیل دهد و چون زمینه حکومت با ارسال حدود 18هزار نامه از سوی مردم کوفه برای سیدالشهدا(ع) – به‌حسب ظاهر- فراهم شده بود، ایشان برای تشکیل حکومت اسلامی رفت و مردم نیز قول داده بودند که از ایشان حمایت کنند، اما وقتی دید مردم بیعت شکستند، ‌خواست از معرکه بیرون برود اما طرف مقابل قبول نکرد و خشونت را همه‌جانبه بر امام و خانواده امام و همراهان آن حضرت تحمیل کرد. تصور می‌کنم نحوه صحبت شبهه‌گر احتمالا ناخواسته به این سمت رفته است. انسان گاهی حرف‌هایی به‌زبان می‌آورد که در شأن او نیست.

7- درباره بی‌وفایی کوفیان می‌گوید بزرگنمایی‌هایی شده است که من این را قبول ندارم، من نظر خودم را می‌گویم. اگر کسی بگوید شیعیان به کربلا آمدند و سیدالشهدا(ع) را کشتند این‌گونه نبود زیرا اینها شیعیان اثنی‌عشری به معنای متبادر امروزی نبودند و شیعه با تعریف دیگری بودند. در بین اینها عثمانی زیاد بود؛ برخی از آنها افرادی بودند که اصلا امام حسین(ع) را قبول نداشتند و خلیفه برایشان فرقی نمی‌کرد که چه کسی باشد، مشکلی برایشان نداشت که حسین بن‌علی حاکم باشد یا یزید بن‌معاویه، فقط دنیای آنها فراهم و روبه‌راه شود. یک روز دنیا را در دعوت از امام حسین(ع) به حکومت می‌دیدند و روز دیگر مصالح‌شان را در رویارویی با آن حضرت. اینها شیعه اثنی عشری نبودند. اتفاقا برخی محققان معتقدند شیعیان به معنای امروزی آن اصلا شرکت نکردند و شاید برخی‌شان در خانه نشستند و با امام همراهی نکردند اما علیه امام حسین(ع) هم نبودند. بنابراین بسیاری از کوفیان معتقد به امامت امام حسین(ع) نبودند و در حقیقت شیعه‌هایی بودند که در سپاه حضرت علی(ع) حضور داشتند و شیعه ایشان به معنای حضور در سپاه او بودند و فقط می‌خواستند مشکل دنیای‌شان حل شود. درواقع کوفیان یکدست نبودند و از قبایل، مذاهب و نحله‌های مختلفی بودند و اینها به حضرت خیانت کردند؛ بنابراین درباره کوفیان آن روز زیاده‌روی نشده ولی اگر کسی بگوید کوفیان حاضر در معرکه عاشورا از شیعیان اثنی عشری بوده‌اند، قطعا خطا کرده است. همچنین نباید کوفیان فعلی را تحقیر کنیم؛ زیرا اینها شیعیان اثنی عشری هستند و امامت اهل بیت را قبول دارند و افعال کوفیان آن روز را قبول ندارند و کوفیان آن روز که خیانت کردند و در مقابل امام ایستادند، اصلا نسلی از آنها در مردم کنونی شاید باقی نمانده باشد.

8-  ایشان به لعن و تفرقه‌افکنی برخی مداحان اشاره می‌کند که ما هم با این اعتراض‌ها موافقیم و برخی از مداحان باید رعایت کنند و تقیه ضروری است و حتما باید رعایت وحدت شود. حقیقتا جای تأسف است که برخی نااهلان در مجالس علنی و جایی که دیگری می‌شنود، به شیوه اهل بیت(ع) رفتار نمی‌کنند و برخلاف دستورهای آنها، مسیرشان وحدت‌شکنی است. اینها اگر کمی دقت کنند متوجه اشتباه خود می‌شوند. روش و گفتار اهل بیت(ع) جذاب است و هدایت‌کننده لیکن آنچه منطق اهل بیت را ناکام می‌گذارد، جنباندن تعصب مخاطب است. شمشیر بیان اهل بیت برنده است و آنچه آن را کند کرده خارج کردن طرف مقابل از حالت منطقی و طبیعی است. فردی خدمت امام آمد و عرض کرد: سوالی دارم و دوست دارم که بدون تقیه پاسخم را بدهید. حضرت فرمود بپرس. عرض کرد: تقیه تا کی لازم است؟ حضرت فرمود: تا قیام قائم آل‌محمد(ص). اگر ما به کسانی که مورد احترام دیگران هستند، توهین کنیم چطور ممکن است که آنها حرف حق ما را بپذیرند؟ شما با این توهین مانع از شنیدن و پذیرش حرف حق می‌شوید، این عرض من نیست، حرف همه مراجع و کسانی که شرایط مرجعیت و لیاقت آن را دارند همین حرف را می‌زنند و اصلا رهبر معظم انقلاب در این باره حکم دارند و چنین رفتارهایی را حرام می‌دانند. حتی اگر فرمایش رهبر و مراجع هم نباشد، عقل اجازه نمی‌دهد. ما این همه سنی مذهب داریم؛ درست است که اینها به کسانی اعتقاد دارند که ما آنها را قبول نداریم و برخی عقاید نادرست دارند، ولی غالبا محب اهل بیت هستند به جز شمار اندکی ناصبی یا وهابی‌. گذشته از اینکه بسیاری از آنها مستضعف فکری هستند و جانب اینها باید رعایت شود. ما عقایدمان را باید به صورت علمی بفهمیم و بدانیم و محکم و منطقی از آن دفاع کنیم و حق را کامل بشناسیم ولی در کنار آن باید جانب وحدت را هم حفظ کنیم و به هیچ‌وجه تفرقه‌افکنی نکنیم و کسانی که تریبون دارند اگر غیر از این رفتار کنند، ظلم می‌کنند و باید به درگاه خدا توبه کنند.

9-  گوینده علم امام به شهادت خویش را نیز انکار کرده است. منابع پر است از تصریحات و اشارات بر علم امام‌حسین(ع) به شهادت خویش و یارانش در کربلا. همین نامه امام از مکه به برادرش و بنی‌هاشم به‌صراحت خبر از شهادت و آینده می‌دهد: «اما بعد فانَّ من لحقَ بی‌استشهد و من لم یلحق بی‌لم یدرک الفتح والسلام.» این را منابع مهم و قابل استناد مثل کامل الزیارات و مثیر الاحزان و دلایل الامامه و… نقل کرده‌اند.

انبوهی از گزارشات در منابع قابل‌استناد و مهم و قدیمی وارد شده است که بر علم امام‌حسین(ع) بر شهادت خود و یارانش و اسارت خاندانش دلالت و اشارت دارد. در مسیر حرکت امام از مدینه به مکه و از مکه تا کوفه افراد بسیاری خواستند امام را از رفتن به کوفه منصرف کنند. برخی از آنان به سیدالشهدا(ع) عرض می‌کردند که از پیامبر(ص) یا از امام‌حسن مجتبی(ع) شنیده‌ایم که شما در سرزمین بابل یا در این مسیر و در عراق به‌شهادت می‌رسید. برای مثال، زنی است به نام عمره دختر عبدالرحمن از قبیله بنی‌نجار. این خانم در مکه و در دامن عایشه پرورش یافته؛ وقتی شنید امام‌حسین(ع) راهی مکه است، نامه‌ای به امام نوشت و گفت من از عایشه و عایشه از پیامبر(ص) شنیدیم که شما در سرزمین بابل کشته خواهید شد. این را ابن‌سعد در طبقات و ذهبی در تاریخ‌الاسلام و ابن‌کثیر در البدایه و النهایه آورده‌اند. یا مثلا در لهوف (الملهوف علی قتلی الطفوف) آمده که یکی از برادران ناتنی امام(ع) در همان مدینه خدمت حضرت آمد و تلاش کرد او را از سفر منصرف کند و درحالی که گریه امانش نمی‌داد خواست از امام‌حسن(ع) چیزی نقل کند اما سکوت کرد. امام قسمش داد که بگوید و بعد فرمود: آیا از کشته شدن من خبر داد؟ عرضه داشت:‌ بله؛ حضرت فرمود:‌ پدرم خبر داد که پیامبر خدا(ص) او را از کشته‌شدن او و من با خبر ساخت و اینکه قبر من نزدیک قبر او خواهد بود. آیا فکر می‌کنی چیزی می‌دانی که من نمی‌دانم؟

از این اخبار بسیار است و انکار علم امام به شهادت خود و یارانش، نهایت بی‌خبری است. کسانی که مایل‌ هستند می‌توانند برای مثال به مقاله «بررسی علم امام‌حسین علیه‌السلام به شهادت» نوشته آقای محسن رنجبر (کلام اسلامی، 1383، شماره52) و… مراجعه کنند.