482. تاریخ الطبرى - به نقل از حُمَید بن مسلم -: آن گاه، عمر بن سعد، میان یارانش ندا داد که: چه کسى فراخوانِ اسب دواندن بر حسین را پاسخ مىگوید؟
ده تن، پاسخ مثبت دادند، از جمله: اسحاق بن حَیوه حَضرَمى - همان کسى که پیراهن حسین علیه السلام را برداشت و پس از آن، پیسى گرفت - و احبَش بن مَرثَد بن عَلقمة بن سلامه حضرمى. اینان آمدند و حسین علیه السلام را با اسبان خود، لگدکوب کردند، تا جایى که پشت و سینه ایشان را خرد کردند.
به من (حُمَید)، خبر رسید که پس از این [ماجرا]، در یکى از جنگها، تیرى نامشخّص آمد و قلب احبش بن مَرثَد را که ایستاده بود، شکافت و او را کشت.[1043]
483. الإرشاد - به نقل از حمید بن مسلم -: عمر بن سعد به یارانش ندا داد که: چه کسى نداى اسب دواندن بر حسین را اجابت مىکند؟
ده تن اجابت کردند که از جمله آنان، اسحاق بن حَیوه و اخنَس بن مَرثَد بودند که اسبهاى خود را بر حسین علیه السلام دواندند و پشت ایشان را خرد کردند.[1044]
484. الملهوف: سپس عمر بن سعد، میان یارانش ندا داد که: چه کسى حاضر است بر حسین، اسب بدواند؟
از یارانش، این ده تن حاضر شدند: اسحاق بن حَوبه - که پیراهن امام علیه السلام را به تاراج برده بود -، اخنس بن مرثد، حَکیم بن طُفَیل سبیعى، عمر بن صبیح صَیداوى، رجاء بن مُنقِذ عبدى، سالم بن خَیثمه جُعفى، صالح بن وَهْب جُعفى، واحِظ بن غانِم، هانى بن ثُبَیت حضرمى و اسید بن مالک. اینان - که خدا لعنتشان کند - با سُم اسبهایشان، حسین علیه السلام را چنان لگدکوب کردند که پشت و سینهاش را خرد کردند.
این ده تن، [پس از پایان کار] آمدند و در برابر ابن زیاد - که خدا لعنتش کند - ایستادند و از میان آنان، اسید بن مالک گفت:
ما بودیم که پشت و سپس سینه [ى او] را
با همه اسبهاى بزرگ و تیزتک، خرد کردیم.
ابن زیاد - که خدا لعنتش کند - گفت: شما که هستید؟
گفتند: ما کسانى بودیم که بر پشت حسین، اسب دواندیم تا آن که سینه و گلوى حسین را آسیاب کردیم.
[0] محمدی ریشهری، محمد، گزیده شهادت نامه امام حسین علیه السلام بر پایه منابع معتبر، صفحه: 666، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1391 ه.ش.
[1043] ثُمَّ إنَّ عُمَرَ بنَ سَعدٍ نادى فی أصحابِهِ: مَن یَنتَدِبُ لِلحُسَینِ ویوطِئُهُ فَرَسَهُ؟ فَانتَدَبَ عَشَرَةٌ، مِنهُم: إسحاقُ بنُ حَیوَةَ الحَضرَمِیُّ، وهُوَ الَّذی سَلَبَ قَمیصَ الحُسَینِ علیه السلام، فَبَرِصَ بَعدُ، وأحبَشُ بنُ مَرثَدِ بنِ عَلقَمَةَ بنِ سَلامَةَ الحَضرَمِیُّ، فَأَتَوا فَداسُوا الحُسَینَ علیه السلام بِخُیولِهِم حَتّى رَضّوا ظَهرَهُ وصَدرَهُ، فَبَلَغَنی أنَّ أحبَشَ بنَ مَرثَدٍ بَعدَ ذلِکَ بِزَمانٍ أتاهُ سَهمُ غَربٍ، وهُوَ واقِفٌ فی قِتالٍ، فَفَلَقَ قَلبَهُ، فَماتَ 485 (تاریخ الطبرى: ج 5 ص 454، أنساب الأشراف: ج 3 ص 410).
[1044] ونادى [عُمَرُ بنُ سَعدٍ] فی أصحابِهِ: مَن یَنتَدِبُ لِلحُسَینِ فَیوطِئَهُ فَرَسَهُ؟ فَانتَدَبَ عَشَرَةٌ، مِنهُم: إسحاقُ بنُ حَیوَةَ، وأخنَسُ بنُ مَرثَدٍ، فَداسُوا الحُسَینَ علیه السلام بِخُیولِهِم حَتّى رَضّوا ظَهرَهُ 486 (الإرشاد: ج 2 ص 113، إعلام الورى: ج 1 ص 470).
ابن زیاد، فرمان داد جایزه اندکى به آنان بدهند.
ابو عمر زاهد مىگوید: ما به این ده تن نگریستیم و همه آنان را زنازاده یافتیم. مختار، آنان را دستگیر کرد و با زنجیرهاى آهنین، دست و پاهایشان را بست و بر پشتشان اسب دواند تا به هلاکت رسیدند.[1045]
485. المناقب، ابن شهرآشوب: عمر بن سعد، ده تن را فرا خواند و آنها اسبهایشان را بر پیکر مطهّر امام حسین علیه السلام دواندند. این ده تن، عبارت بودند از: اسحاق بن یحیى حضرمى، هانى بن ثُبَیت حضرمى، ادلَم بن ناعم، اسد بن مالک، حَکیم بن طُفَیل طایى، اخنَس بن مَرثَد، عمرو بن صبیح مَذحِجى، رجاء بن مُنقِذ عبدى، صالح بن وَهْب یزَنى و سالم بن خیثمه جُعفى.[1046]
486. المزار الکبیر - در زیارت ناحیه مقدّسه -: تا آن که تو را از اسبت به زیر کشیدند و زخمى و خونین، به زمین افتادى. اسبها تو را زیر سُم خود گرفتند و ستمگران با شمشیرهایشان بر سر تو ریختند.[1047]
[1045] ثُمَّ نادى عُمَرُ بنُ سَعدٍ فی أصحابِهِ: مَن یَنتَدِبُ لِلحُسَینِ علیه السلام فَیُوطِئَ الخَیلَ ظَهرَهُ؟ فَانتَدَبَ مِنهُم عَشَرَةٌ، وهُم: إسحاقُ بنُ حَوبَةَ الَّذی سَلَبَ الحُسَینَ علیه السلام قَمیصَهُ، وأخنَسُ بنُ مَرثَدٍ، وحَکیمُ بنُ طُفَیلٍ السَّبیعِیُّ، وعُمَرُ بنُ صَبیحٍ الصَّیداوِیُّ، ورَجاءُ بنُ مُنقِذٍ العَبدِیُّ، وسالِمُ بنُ خَیثَمَةَ الجُعفِیُّ، وصالِحُ بنُ وَهبٍ الجُعفِیُّ، وواحِظُ بنُ غانِمٍ، وهانِئُ بنُ ثُبَیتٍ الحَضرَمِیُّ، واُسَیدُ بنُ مالِکٍ لَعَنَهُمُ اللَّهُ، فَداسُوا الحُسَینَ علیه السلام بِحَوافِرِ خَیلِهِم، حَتّى رَضّوا ظَهرَهُ وصَدرَهُ.
قالَ الرّاوی: وجاءَ هؤُلاءِ العَشَرَةُ حَتّى وَقَفوا عَلَى ابنِ زِیادٍ لَعَنَهُ اللَّهُ، فَقالَ اسَیدُ بنُ مالِکٍ أحَدُ العَشَرَةِ:
نَحنُ رَضَضنَا الصَّدرَ بَعدَ الظَّهرِ | بِکُلِّ یَعبوبٍ شَدیدِ الأَسرِ |
فَقالَ ابنُ زِیادٍ لَعَنَهُ اللَّهُ: مَن أنتُم؟ قالوا: نَحنُالَّذینَ وَطِئنا بِخُیولِنا ظَهرَ الحُسَینِ حَتّى طَحَنّا حَناجِرَ صَدرِهِ.
قالَ: فَأَمَرَ لَهُم بِجائِزَةٍ یَسیرَةٍ.
قالَ أبو عُمَرَ الزّاهِدُ: فَنَظَرنا إلى هؤُلاءِ العَشَرَةِ، فَوَجَدناهُم جَمیعاً أولادَ زِنىً، وهؤُلاءِ أخَذَهُمُ المُختارُ، فَشَدَّ أیدِیَهُم وأرجُلَهُم بِسِکَکِ الحَدیدِ، وأوطَأَ الخَیلَ ظُهورَهُم حَتّى هَلَکوا 487 (الملهوف: ص 182، مثیر الأحزان: ص 78).
[1046] انتَدَبَ [عُمَرُ بنُ سَعدٍ] عَشَرَةً، وهُم: إسحاقُ بنُ یَحیَى الحَضرَمِیُّ وهانِئُ بنُ ثُبَیتٍ الحَضرَمِیُّ، وأدلَمُ بنُ ناعِمٍ، وأسَدُ بنُ مالِکٍ، وَالحَکیمُ بنُ طُفَیلٍ الطّائِیُّ، وَالأَخنَسُ بنُ مَرثَدٍ، وعَمرُو بنُ صَبیحٍ المَذحِجِیُّ، ورَجاءُ بنُ مُنقِذٍ العَبدِیُّ، وصالِحُ بنُ وَهبٍ الیَزَنِیُّ، وسالِمُ بنُ خَیثَمَةَ الجُعفِیُّ، فَوَطِئوهُ بِخَیلِهِم 488 (المناقب، ابن شهرآشوب: ج 4 ص 111).
[1047] حَتّى نَکَسوکَ عَن جَوادِکَ، فَهَوَیتَ إلَى الأَرضِ جَریحاً، تَطَؤُکَ الخُیولُ بِحَوافِرِها، وتَعلوکَ الطُّغاةُ بِبَواتِرِها 489 (المزار الکبیر: ص 504).