در پست پیشین به لکهای و پهنهای در نظر گرفتن بافت تاریخی اشاره شد. در این پست توضیحی کوتاه در این باره عرض میشود که در پژوهش فقهی مسئله نیز میتواند نقش داشته باشد. منظور از لکهای در نظر گرفتن بافت تاریخی نگاه جزیرهای به بافت تاریخی است؛ یعنی مثلاً یک بنای تاریخی و نهایتاً کوچهای یا محلهای که بنای تاریخی در آن قرار گرفته بافت تاریخی تلقی میشود. اما در پهنهای یک خط محیطی دور همه بناهای تاریخی ترسیم و بناها و آنچه در بین آنهاست، یکجا تاریخی تلقی میشود، هرچند فاصله زیادی بین بناهای تاریخی وجود داشته باشد.
تا آنجا که نگارنده دریافته, دلیل پهنهای در نظر گرفتن بافت, حفظ ساختار کلی آن بافت است که تنها از ارتفاع بالا قابل مشاهده است و برای کسانی که روی زمین هستند, قابل درک نیست؛ بر این اساس، با توجه به این که هدف از حفظ آثار تاریخی نشان دادن آنها به مردمی است که روی زمین هستند، در عمل فایده ذکر شده برای رویکرد پهنهای به بافت تاریخی بسیار اندک است، اگر نگوییم اصلا فایده مورد ادعا پذیرفته نیست.
طبیعی است با توجه به پیامدهای منفی و آسیبهای بافت تاریخی برای ساکنان، اگر دلیل قابل قبولی به لحاظ عرفی و شرعی ارائه نشود، بحث ضمان و جبران خسارت مطرح میشود. متأسفانه درخواست و پیگیری در خواست خسارت برای مردم به صورت انفرادی اگر نگوییم ممکن نیست، دشوار بلکه بعضاً بسیار دشوار است و وظیفه مدعی العموم است که به این گونه مطالبات توجه کند ...
نکته پایانی این که حتی بر فرض لکهای نیز مسئله اضرار و خسارت بر قرار است و لازم است به لحاظ شرعی تکلیف آن روشن شود و عرف شاید تنها مرجعی باشد که بتواند به خوبی در این مورد قضاوت کند؛ بنابراین، هرچندنگرش لکهای به بناهای تاریخی با هدف اصلی از حفظ آنها تناسب بیشتری دارد و خسارت کمتری به مردم وارد میکند، لیکن همچنان بحث اضرار و خسارت بر قرار است.