چند نکته مهم در باره کرامات

الف) «کرامت» نتیجه تقرب به خدا و به خودی خود نشانه فضیلت و شایستگی صاحب آن است، اما اولاً: حجیتی بر درستی افکار و گفته‌های صاحب آن ندارد... و ثانیاً: لزوماً‌ به‌معنای برتری وی بر دیگران که کرامتی از آنها دیده نشده، نیست.... همچنین باید دقت داشت که هر امر خارق‌العاده‌ای کرامت نامیده نشود و باید با آزمونی دو سویه، چیستی آن را باز شناخت؛ نخست باید به زندگی، کردار و گذشته آورنده امر خارق‌العاده رجوع کرد و شایستگی اجمالی او را برای امر کرامت احراز نمود و افزون بر آن و به‌عنوان آزمون دوم (به‌ویژه در فرض ناکامی از راه نخست)، سخنان و تعالیم او را بر قرآن و سنت عرضه کرد و در صورت مشاهده تعارض و ناهمخوانی با اصول بیّن دین و سنت قطعی، به شایستگی فرد توجهی نکرده، از وی فاصله گرفت.

بنابراین اگر کسی کار خارق‌العاده‌ای انجام داد، ولی در عین حال افکار یا اعمال شاذّی داشت که منطبق بر سنت اهل بیت? نبود، نباید به توانایی او توجهی کرد و نباید چنین افرادی را که نیاتشان آشکار نیست و در موضع شک قرار دارند، اسوه و راهبر گرفت. باید توجه داشت که برخی افراد حتی به‌طور ناخواسته از نیروهای شیطانی برخوردار می‌شوند. چنین افرادی ممکن است خود و دیگران را در معرض خطر انحراف قرار دهند.[1]

ب) کرامت را نمی‌توان حجتی بر درستی راه و گفته‌های صاحب آن دانست؛ درست مانند دو فقیه عارف که هر دو صاحب کرامت باشند، آیا در این فرض، لزوماً‌ آرای فقهی آنها نیز درست و به تبع، مانند هم است؟! در این خصوص صاحبان کرامات فراوانی سراغ داریم که آرای فقهی متفاوتی دارند که گاه با هم قابل جمع نیست. این چنین فقیهانی با تلاشی در خور می‌کوشند به حقیقت راه یابند و در این راه کوتاهی نمی‌کنند و با تمام وجود به آنچه از شریعت یافته‌اند، پایبندند و با این کار خود به خدای متعال تقرب می‌جویند و در پی این تقرب، ممکن است از کرامت یا کرامت‌هایی برخوردار شوند. روشن است که در این صورت، کرامت هیچ رابطه ضروری با درستی دریافت‌های آنها ندارد، هرچند در زندگی فردی و اجتماعی به دلیل آیه «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا»[2] و مانند آن و روایاتی مانند «اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَنظُرُ بِنُورِ اللَّهِ»[3]‌ و «مَا أَخْلَصَ عبد لِلَّهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً إِلَّا جَرَتْ ینَابِیعُ الْحِکمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ»[4] و مانند آنها، درصد خطای آنها، به‌ویژه در امور مهم، به لطف و مدد پروردگار به حداقل می‌رسد.

ج) داشتن کرامت نشانه شایستگی است، ولی لزوماً به‌معنای برتری کلی بر کسانی که کرامتی از آنها دیده نشده نیست؛ زیرا گذشته از این که بسیاری از برخورداران از کرامت و آثار تقرب به خدا کتمان را بر اظهار برگزیده‌اند، بروز و ظهور آثار تقرب به خدا تنها به اموری مانند کرامت محدود نیست و جلوه‌های گوناگونی دارد؛ ازاین‌رو سنجه‌ای صرفا بر پایه کرامت نمی‌تواند راهی تمام به حقیقت باز کند.

د) منشأ برخی اعمال خارقالعادة قوای نفسانی است و راز این کار در قوانین طبیعت نهفته شده است. برخی نیز بر پایه مکر و حیله استوار است؛ مانند اعمالی که با کمک جیوه انجام می‌گیرد. همچنین برخی به کمک الفاظ و اوراد انجام می‌شود که طلسمات ازجمله آنهاست. از سوی دیگر، برخی تنها در چشم مخاطب تأثیر کرده و در عالم واقع تأثیری ندارد؛ مانند گونه‌هایی از سحر؛ چنان‌که قرآن می‌فرماید: «فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیهِ مِنْ سِحْرِهِمْ آنها تَسْعی[5]؛ ناگهان ریسمان‌ها و عصاهای آنان بر اثر سحرشان چنان به نظر می‏رسید که حرکت می‏کنند.» و برخی گونه‌ها نیز در عالم واقع تأثیر می‌گذارد.[6] هیچ‌یک از این‌ها و مانند این‌ها نشانه شایستگی و فضیلت نیست و تفاوت این‌ها با کرامات بنیادی است. کرامت گوهری است که تنها نصیب پاک‌ صفتان و مؤمنان واقعی می‌شود، ولی این امور با اختلاف مراتبی که در آنها دیده می‌شود، لزومی در ارتباط و وابستگی با ‌ایمان و اخلاق ندارند، و بر عکس، در برخی موارد پیوند با امور ضد دین و اخلاق گزارش شده است.

ه) تعارض کرامات، به‌معنای متناقض بودن پیام‌های دو یا چند کرامت ـ در صورتی که دست‌کم یکی از آنها با شرع موافق باشد ـ در حکم تعارض امر خارق‌العاده (بر فرض صحت) با شریعت مسلم است. در این گونه موارد کرامتی قابل اعتناست که با آموزه‌های قرآن و سنت مطابق باشد و یا مخالفتی بین آنها دیده نشود. البته قابل اعتنا بودن در کنار مسئله حجیت نداشتن آن است که توضیح آن در بند بعد آمده است.

پاسخ به یک شبهه مهم:

و) برخی افراد که گاه از آنها صدور امور خارق‌العاده گزارش می‌شود، در جایگاهی قرار دارند که ممکن است کسی از این امور حقانیت آیین و افکار آنها را نتیجه بگیرد. برای مثال، از برخی قدیسان اهل کتاب خوارق عاداتی نقل شده است، سؤال این است که آیا می‌توان این کرامات را دلیل صحت آیین آنها برشمرد و در غیر این‌ صورت، خاستگاه این توانایی و به اصطلاح کرامات و از دیدگاه آنها معجزات، چیست؟

پاسخ این است که:

اولاً: در نام گذاری این خوارق به کرامت باید دقت کرد؛ زیرا این احتمال وجود دارد که این خوارق برآمده از ریاضتی باشد که بین آنها معمول است؛ بنابراین باید قرائن دیگری مانند حسن خلق و سیرت و تقوای ‌الهی و مطابقت اعمال با آموزه‌های شریعتشان را سنجید و سپس قضاوت کرد.

ثانیاً: کرامت ـ اگر به واقع مصداق کرامت باشد ـ تنها بر خوبی و منزلت ‌الهی داشتن شخص دلالت دارد و نمی‌توان از آن درستی راه و معتقدات را نتیجه گرفت که توضیح آن گذشت.

ثالثاً: کرامات و معجزاتی که در کتب اهل کتاب منقول است و به پیش از اسلام باز می‌گردد، مورد بحث نیست و سخن بر خوارقی است که به مدعیان و قدیسان پس از ظهور اسلام منسوب است.

رابعاًچنان‌که در بالا اشاره شد، صدور خوارق عادات و کرامات موجبات و علل مختلفی می‌تواند داشته باشد. در انسان‌های غیر مؤمن احتمال استفاده از علل نفسانی از طریق غیر ‌الهی مانند ریاضت‌های طاقت فرسای مرتاضان هندی و یا سحر و علوم غریبه دیگر وجود دارد؛ پس صرف صدور عمل خارق‌العاده نمی‌تواند دلیل بر منزلت ‌الهی داشتن صاحب خرق عادت تلقی شود، ولی در خصوص صدور خوارق عادات از انسان‌های متأله نظیر روحانیان و آبای مسیحی ـ البته اگر قرائن اعتماد (مانند اخلاق حسنه و رفتار عبادی شخصی و مانند آن) به قول و کردار آنها فراهم باشد ـ باید به این نکته اشاره شود که مطابق اصل نسخ و بر پایه آیات و روایات، با ظهور آیین اسلام دوران ادیان پیشین و ازجمله مسیحیت، پایان یافته است و پیروان آنها باید به دین کامل‌تر بگروند، اما گاه رخ می‌دهد که یک فرد مسیحی یا عالم مسیحی به هر دلیل از حقانیت اسلام بی‌خبر می‌ماند و در این راه کوتاهی نیز نمی‌کند، یا بر اثر تحقیق به این نتیجه می‌رسد که مثلا همه ادیان بهره‌ای از حق دارند و هر کس به هر آیینی به واقع پایبند باشد، رستگار می‌شود. چنین افرادی اگر در عمل به آنچه بدان رسیده‌اند و آن را حق می‌دانند، کوتاهی نکنند، مشمول رحمت خدا و غفران او قرار می‌گیرند و حتی ممکن است از مقربان نیز بشوند و کراماتی به آنها اعطا گردد. روشن است که این گونه برخورد با آنها به دلیل عذر داشتن آنهاست و کراماتی هم که از آنها صادر می‌شود، صرفا بر منزلت ‌الهی آنها و نه حقانیت معتقداتشان دلالت دارد.[7]

برخی ممکن است از کراماتی که این گونه افراد ارائه می‌کنند و یا به آنها منسوب است، تکثرگرایی دینی را نتیجه بگیرند، لیکن این برداشت نادرست است؛ زیرا سایر ادیان ردعی و منعی آن‌چنان‌که در اسلام نسبت به ادیان و شرایع دیگر دیده می‌شود[8]، ندارند[9] و نتیجه این سنجش گرایش به اسلام است، البته اگر در شریعتی دیگر نیز منعی نسبت به شریعتی رقیب وجود داشته باشد، به‌طور طبیعی جامعیت و عقلانی بودن ملاک برتری قرار می‌گیرد و نتیجه چنین سنجشی موازنه را به نفع شریعت اسلام بر هم می‌زند. البته همه این‌ها زمانی است که از بررسی و مقایسه معجزات و کرامات مورد بحث در شرایع رقیب از جهات مختلف (سندی، محتوا و...) نتوان به نتیجه رسید که چنین فرضی تحقق خارجی ندارد.

افزون بر این، راه دیگری وجود دارد که در مواقع خاص و در صورتی که کار دشوار شود، به کار می‌آید و آن معجزه جاوید دوم اسلام، یعنی مباهله، است. مباهله راهی است که مؤمنان راستین با کمک آن می‌توانند به ابطال و خنثی کردن دعاوی و خوارق مدعیان ادیان دیگر اقدام کنند. علامه طباطبایی در این باره آورده است: «گذشته از این، شارع اسلام خارق عادت عمومی دیگری به دست هر فرد مسلمان با ‌ایمان سپرده است که در حقیقت معجزه همیشگی پیشوای دین و کرامت امت وی می‌باشد و آن مسئله مباهله است که هر فرد با ‌ایمانی با تأسی به اولین پیشواى خود پیامبر اسلام? می‌تواند در راه اثبات هر حقیقتى از حقایق ثابت دین با همین سلاح پنجه در پنجه خصم خود انداخته، با درخواست از پیشگاه خداى توانا، فرمان نابودى وى را صادر کند.

این دانشمندان هر وقت خواستند، مى‏توانند با فردى از افراد با ایمان مسلمین مباهله کرده، حقانیت این آئین پاک و دعاوى آن را آزموده و ثبوت هویت معجزه را از نزدیک و با رأى العین، مشاهده نمایند؛ این گوى و این میدان.»[10]

ائمه اهل بیت? نیز این عمل را مشروع دانسته و در مواقع لزوم بدان سفارش کرده‏اند؛ از آن جمله امام صادق? به ابى مسروق که عرض کرده بود: ما هر گاه با مخالفان مذهب به آیه: «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ» احتجاج مى‏کنیم، مى‏گویند در شان امراى جنگ نازل شده، و آن‌گاه که به آیه: «إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ ...» احتجاج مى‏کنیم، مى‏گویند درباره مؤمنان نازل شده، و زمانى که به آیه: «قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏» استدلال مى‏کنیم، مى‏گویند درباره قرباى مسلمانان نازل شده ... فرمود: وقتى چنین بحث‌هایى پیش مى‏آید و به چنین افرادى بر مى‏خورید که حق را نمى‏پذیرند، با ایشان مباهله کنید[11].

برشی از کتاب «اعجاز، تحدی و نقد شبهات»، از نگارنده، ناشر: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

 


[1]. برای نمونه ر.ک: مجله مکتب وحی، ش7، سال دوم، مرداد ماه 1388.

[2]. عنکبوت، 69. «آنان که در راه ما تلاش کنند، راه‏هایمان را به آنان نشان می‏دهیم».

[3]بحار الانوار، مجلسی، ج24، ص128، به نقل از امالی شیخ طوسی.

[4]. همان، ج‏67، ص243، به نقل از عیون اخبار الرضا?.

[5]. طه، 66.

[6]. ر.ک:‌ الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ابن‌حزم، ج‏1، ص93ـ94؛ اعجاز القرآن، نصار، ص242ـ245.

[7]. ر.ک:‌ تناقض نما یا غیب نمون، احمدی، ص322.

[8]. درباره تکثرگرایی و بطلان آن، آثار وتک‌نگاری‌های زیادی منتشر شده و برای تفصیل بحث باید به آن منابع رجوع کرد، لیکن در این مجال اندک تنها به برخی دلایل بطلان آن اشاره می‌کنیم.

    یکم. آیات فراوانی از قرآن که اهل کتاب یا برخی عقاید و کردار آنها را باطل اعلام کرده و آنها را به عذاب اخروی تهدید کرده است؛ مانند: «یا أَهْلَ الْکتابِ قَدْ جاءَکمْ رَسُولُنا یبَینُ لَکمْ عَلى‏ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشیرٍ وَ لا نَذیرٍ فَقَدْ جاءَکمْ بَشیرٌ وَ نَذیرٌ وَ اللَّهُ عَلى‏ کلِّ شَی‏ءٍ قَدیر» (مائده، 19)؛ «وَ لَنْ تَرْضى‏ عَنْک الْیهُودُ وَ لاَ النَّصارى‏ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى‏ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذی جاءَک مِنَ الْعِلْمِ ما لَک مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِی وَ لا نَصیر» (بقره، 120)؛ «وَ قالَتِ الْیهُودُ عُزَیرٌ ابن‌اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى‏ الْمَسیحُ ابن‌اللَّهِ ذلِک قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذینَ کفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یؤْفَکونَ؛ اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسیحَ ابن‌مَرْیمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یشْرِکونَ؛ یریدُونَ أَنْ یطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کرِهَ الْکافِرُون‏» (توبه، 30ـ32)؛ نیز بنگرید: مائده، 64؛ نساء، 171 و 153؛ آل عمران، 69ـ72؛ مائده، 51 و 73.

    دوم. آیات و روایات فراوانی از غلبه اسلام بر دیگر ادیان سخن می‌گویند: مانند:‌ «هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کلِّهِ وَ لَوْ کرِهَ الْمُشْرِکون‏» (توبه، 33؛ صف، 9 و نیز فتح، 28)؛ «تَبارَک الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِیکونَ لِلْعالَمینَ نَذیرا» (فرقان، 1)؛ نیز بنگرید: انبیاء، 107؛ انعام، 19؛ نساء، 79؛ اعراف، 158.

    سوم. آیاتی که از گرایش به ادیان دیگر منع می‌کنند؛ مانند: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یتَوَلَّهُمْ مِنْکمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ» (مائده، 51) نیز بنگرید: مائده: 57.

    چهارم. آیه 85 سوره آل عمران که حقانیت را منحصرا در اسلام می‌داند: «وَ مَن یبْتَغِ غَیرَالْاسْلَمِ دِینًا فَلَن یقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فىِ الاْخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِین‏».

    پنجم. آیاتی که به اطاعت از پیامبر اکرم? امر کرده، تکذیب او را تکذیب انبیای گذشته دانسته و مخالفان با آن حضرت را به آتش جاویدان وعده داده است؛ مانند: نساء، 14 و 59؛ توبه، 63.

    افزون بر آیات، روایات فراوانی نیز بر این مسئله دلالت دارد که مجال بیان آنها نیست. برای آگاهی بیشتر ر.ک: کلام جدید، خسروپناه، ص161ـ212.

[9]. مقصود ما تعالیم یک شریعت است نه عملکرد پیروان آن.

[10]اعجاز قرآن، طباطبایی، ص127ـ128.

[11]. عَلِی‌‌بن‌إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابن‌أَبِی عُمَیرٍ عَنْ مُحَمَّدِ‌‌بن‌حَکیمٍ عَنْ أَبِی مَسْرُوقٍ عَنْ أَبِی عبداللَّهِ? قَالَ: قُلْتُ إِنَّا نُکلِّمُ النَّاسَ فَنَحْتَجُّ عَلَیهِمْ بِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ـ "أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ" فَیقُولُونَ نَزَلَتْ فِی أُمَرَاءِ السَّرَایا فَنَحْتَجُّ عَلَیهِمْ بِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ ـ "إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ" إِلَى آخِرِ الْآیةِ، فَیقُولُونَ نَزَلَتْ فِی الْمُؤْمِنِینَ وَ نَحْتَجُّ عَلَیهِمْ بِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ـ "قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى"‏، فَیقُولُونَ نَزَلَتْ فِی قُرْبَى الْمُسْلِمِینَ قَالَ فَلَمْ أَدَعْ شَیئاً مِمَّا حَضَرَنِی ذِکرُهُ مِنْ هَذِهِ وَ شِبْهِهِ إِلَّا ذَکرْتُهُ فَقَالَ لِی إِذَا کانَ ذَلِک فَادْعُهُمْ إِلَى الْمُبَاهَلَةِ. قُلْتُ وَ کیفَ أَصْنَعُ؟ قَالَ: أَصْلِحْ نَفْسَک ثَلَاثاً وَ أَظُنُّهُ قَالَ وَ صُمْ وَ اغْتَسِلْ وَ ابْرُزْ أَنْتَ وَ هُوَ إِلَى الْجَبَّانِ فَشَبِّک أَصَابِعَک مِنْ یدِک الْیمْنَى فِی أَصَابِعِهِ ثُمَّ أَنْصِفْهُ وَ ابْدَأْ بِنَفْسِک وَ قُلِ اللَّهُمَّ رَبَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبَّ الْأَرَضِینَ السَّبْعِ عَالِمَ الْغَیبِ وَ الشَّهَادَةِ الرَّحْمَنَ الرَّحِیمَ إِنْ کانَ ابومَسْرُوقٍ جَحَدَ حَقّاً وَ ادَّعَى بَاطِلًا فَأَنْزِلْ عَلَیهِ حُسْبَاناً مِنَ السَّمَاءِ أَوْ عَذَاباً أَلِیماً، ثُمَّ رُدَّ الدَّعْوَةَ عَلَیهِ فَقُلْ وَ إِنْ کانَ فُلَانٌ جَحَدَ حَقّاً وَ ادَّعَى بَاطِلًا فَأَنْزِلْ عَلَیهِ حُسْبَاناً مِنَ السَّمَاءِ أَوْ عَذَاباً أَلِیماً ثُمَّ قَالَ لِی فَإِنَّک لَا تَلْبَثُ أَنْ تَرَى ذَلِک فِیهِ فَوَ اللَّهِ مَا وَجَدْتُ خَلْقاً یجِیبُنِی إِلَیه‏ (الکافی، کلینی، ج‏2، ص514، چ اسلامیه؛ تفسیر نور الثقلین، عروسى حویزى‏، ج‏1، ص351؛ برای آگاهی بیشتر ر.ک: تفسیر المیزان، طباطبایی، ج‏3، ص37).