مصباح الزائر نوشته سید بن طاووس (متوفای 664ق) - به نقل از عطا:
کُنتُ مَعَ جابِرِ بنِ عَبدِ اللّ?هِ یَومَ العِشرینَ مِن صَفَرٍ، فَلَمّا وَصَلنَا الغاضِرِیَّةَ[742] اغتَسَلَ فی شَریعَتِها، ولَبِسَ قَمیصاً کانَ مَعَهُ طاهِراً.
ثُمَّ قالَ لی: أمَعَکَ شَیءٌ مِنَ الطّیبِ یا عَطا؟ قُلتُ: مَعی سُعدٌ[743]، فَجَعَلَ مِنهُ عَلى? رَأسِهِ وسائِرِ جَسَدِهِ. ثُمَّ مَشى? حافِیاً حَتّى? وَقَفَ عِندَ رَأسِ الحُسَینِ علیه السلام، وکَبَّرَ ثَلاثاً ثُمَّ خَرَّ مَغشِیّاً
عَلَیهِ، فَلَمّا أفاقَ سَمِعتُهُ یَقولُ: السَّلامُ عَلَیکُم یا آلَ اللّ?هِ....(_مصباح الزائر: ص 286، بحار الأنوار: ج 101 ص 329 الرقم 1 وراجع: هذه الموسوعة: ج 12 ص 9 ح 32 (القسم الثالث عشر / الفصل الثانی عشر / زیارة جابر بن عبد اللّ?ه الأنصاری))
ترجمه:
روز بیستم صفر، با جابر بن عبد اللّ?ه بودم. هنگامى که به غاضریّه رسیدیم، در جوى آن جا غسل کرد و پیراهن پاکیزهاى را که همراه داشت، پوشید. سپس به من گفت: اى عطا! آیا عطرى به همراه دارى؟
گفتم: سُعد (مادّهاى خوشبو کننده) دارم. او از آن به سر و بقیّ? بدنش مالید. سپس پابرهنه رفت تا نزد سرِ امام حسین علیه السلام ایستاد و سه تکبیر گفت و بیهوش، بر زمین افتاد و هنگامى که به هوش آمد، شنیدم که مىگوید: سلام بر شما، اى خاندان خدا...!
________________________________________________
بشارة المصطفى (نوشته: عماد الدین طبری آملی، قرن 6) عن عطیّة العوفی[746]:
خَرَجتُ مَعَ جابِرِ بنِ عَبدِ اللّ?هِ الأَنصارِیِّ زائِرَینِ قَبرَ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام، فَلَمّا وَرَدنا کَربَلاءَ دَنا جابِرٌ مِن شاطِئِ الفُراتِ فَاغتَسَلَ، ثُمَّ اتَّزَرَ بِإِزارٍ وَارتَدى? بِآخَرَ، ثُمَّ فَتَحَ صُرَّةً فیها سُعدٌ فَنَثَرَها عَلى? بَدَنِهِ، ثُمَّ لَم یَخطُ خُطوَةً إلّاذَکَرَ اللّ?هَ تَعالى?.
حَتّى? إذا دَنا مِنَ القَبرِ قالَ: ألمِسنیهِ، فَأَلمَستُهُ، فَخَرَّ عَلَى القَبرِ مَغشِیّاً عَلَیهِ، فَرَشَشتُ عَلَیهِ شَیئاً مِنَ الماءِ، فَلَمّا أفاقَ قالَ: یا حُسَینُ، ثَلاثاً، ثُمَّ قالَ: حَبیبٌ لا یُجیبُ حَبیبَهُ. ثُمَّ قالَ: وأنّى? لَکَ بِالجَوابِ وقَد شُحِطَت أوداجُکَ[747] عَلى? أثباجِکَ[748]، وفُرِّقَ بَینَ بَدَنِکَ ورَأسِکَ، فَأَشهَدُ أنَّکَ ابنُ خاتَمِ النَّبِیّینَ، وَابنُ سَیِّدِ المُؤمِنینَ، وَابنُ حَلیفِ التَّقوى? وسَلیلِ الهُدى? وخامِسُ أصحابِ الکِساءِ، وَابنُ سَیِّدِ النُّقَباءِ، وَابن
فاطِمَةَ سَیِّدَةِ النِّساءِ، وما لَکَ لا تَکونُ ه?کَذا وقَد غَذَّتکَ کَفُّ سَیِّدِ المُرسَلینَ، ورُبّیتَ فی حِجرِ المُتَّقینَ، ورُضِعتَ مِن ثَدیِ الإِیمانِ وفُطِمتَ بِالإِسلامِ، فَطِبتَ حَیّاً وطِبتَ مَیِّتاً، غَیرَ أنَّ قُلوبَ المُؤمِنینَ غَیرُ طَیِّبَةٍ لِفِراقِکَ، ولا شاکَّةٍ فِی الخِیَرَةِ لَکَ، فَعَلَیکَ سَلامُ اللّ?هِ ورِضوانُهُ، وأشهَدُ أنَّکَ مَضَیتَ عَلى? ما مَضى? عَلَیهِ أخوکَ یَحیَى بنُ زَکَرِیّا.
ثُمَّ جالَ بِبَصَرِهِ حَولَ القَبرِ وقالَ: السَّلامُ عَلَیکُم أیَّتُهَا الأَرواحُ الَّتی حَلَّت بِفِناءِ الحُسَینِ وأناخَت بِرَحلِهِ، وأشهَدُ أنَّکُم أقَمتُمُ الصَّلاةَ وآتَیتُمُ الزَّکاةَ، وأمَرتُم بِالمَعروفِ ونَهَیتُم عَنِ المُنکَرِ، وجاهَدتُمُ المُلحِدینَ، وعَبَدتُمُ اللّ?هَ حَتّى? أتاکُمُ الیَقینُ.
وَالَّذی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالحَقِّ نَبِیّاً لَقَد شارَکنا کُم فیما دَخَلتُم فیهِ.
قالَ عَطِیَّةُ: فَقُلتُ لَهُ: یا جابِرُ! کَیفَ ولَم نَهبِط وادِیاً ولَم نَعلُ جَبَلاً ولَم نَضرِب بِسَیفٍ، وَالقَومُ قَد فُرِّقَ بَینَ رُؤوسِهِم وأبدانِهِم، واُوتِمَت أولادُهُم، وأرمَلَت أزواجُهُم؟!
فَقالَ: یا عَطِیَّةُ! سَمِعتُ حَبیبی رَسولَ اللّ?هِ صلى الله علیه و آله یَقولُ: مَن أحَبَّ قَوماً حُشِرَ مَعَهُم، ومَن أحَبَّ عَمَلَ قَومٍ اشرِکَ فی عَمَلِهِم، وَالَّذی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالحَقِّ نَبِیّاً، إنَّ نِیَّتی ونِیَّةَ أصحابی عَلى? ما مَضى? عَلَیهِ الحُسَینُ علیه السلام وأصحابُهُ، خُذوا بی نَحوَ أبیاتِ کوفانَ.[750]
فَلَمّا صِرنا فی بَعضِ الطَّریقِ قالَ: یا عَطِیَّةُ! هَل اوصیکَ وما أظُنُّ أنَّنی بَعدَ ه?ذِهِ السَّفَرَةِ مُلاقیکَ؟ أحبِب مُحِبَّ آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله ما أحَبَّهُم، وأبغِض مُبغِضَ آلِ مُحَمَّدٍ ما أبغَضَهُم وإن کانَ صَوّاماً قَوّاماً، وَارفُق بِمُحِبِّ مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، فَإِنَّهُ إن تَزِلَّ لَهُ قَدَمٌ بِکَثرَةِ ذُنوبِهِ ثَبَتَت لَهُ اخرى? بِمَحَبَّتِهِم، فَإِنَّ مُحِبَّهُم یَعودُ إلَى الجَنَّةِ، ومُبغِضَهُم
یَعودُ إلَى النّارِ.[751]
[746] . عطیّة بن سعد بن جنادة العوفی الجدلی القیسی الکوفی، أبو الحسن. سمّاه أمیر المومنین علیه السلام، وقالفیه: «هذا عطیّة اللّ?ه». کان من مشاهیر التابعین، وذکره الطوسی فی أصحاب علیّ والباقر علیهما السلام، وعدّه البرقی فی أصحاب الباقر والصادق علیهما السلام. کان ثقة، کثیر الحدیث، خرج مع ابن الأشعث على الحجّاج، وضُرب بأمر الحجّاج 400 سوطاً، لامتناعه عن سبّ علیّ علیه السلام، وحلق رأسه ولحیته. ثمّ لجأ إلى فارس، واستقرّ بخراسان بقیّة أیّام الحجّاج، وعاد إلى الکوفة لمّا ولی العراق عمر بن هبیرة، وتوفّی بها سنة 111 على المشهور، أو 127 کما قیل، وهو الظاهر بقرینة روایته عن الصادق علیه السلام وراجع: رجال الطوسی: ص 76 وص 140 ورجال البرقی: ص 40 والطبقات الکبرى: ج 6 ص 304 وسیر أعلام النبلاء: ج 5 ص 325 وتهذیب الکمال: ج 20 ص 145 وتهذیب التهذیب: ج 4 ص 138 وتاریخ الطبری: ج 11 (المنتخب من ذیل المذیل) ص 640.
[747] . الأوداجُ: هی ما أحاط بالعنق من العروق (النهایة: ج 5 ص 165 «ودج»).
[748] . الثَّبَجُ: ما بین الکاهل إلى الظهر (الصحاح: ج 1 ص 301 «ثبج»).
[750] . فی المصدر: «خذنی نحو إلى أبیات کوفان»، والتصویب من بحار الأنوار.
[751] . بشارة المصطفى: ص 74، الحدائق الوردیّة: ج 1 ص 129، تیسیر المطالب: ص 93 کلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج 68 ص 130 ح 62؛ مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی: ج 2 ص 167 نحوه.
ترجمه
بشارة المصطفى - به نقل از عطیّ? عوفى[749] -: همراه جابر بن عبد اللّ?ه انصارى، براى زیارت قبر حسین بن على بن ابىطالب علیه السلام حرکت کردیم. هنگامى که به کربلا رسیدیم، جابر به کران? فرات، نزدیک شد و غسل کرد و پیراهن و ردایى به تن کرد و کیس? عطرى را گشود و آن را بر بدنش پاشید و هیچ گامى برنداشت، جز آن که ذکر خداى متعال گفت، تا این که به قبر، نزدیک شد و [به من] گفت: دست مرا بر قبر بگذار.
چون دست او را بر قبر گذاشتم، بیهوش، بر روى قبر افتاد. مقدارى آب بر او پاشیدم و هنگامى که به هوش آمد، سه بار صدا زد: حسین! آن گاه گفت: دوست، پاسخ دوست را نمىدهد؟! سپس گفت: چگونه پاسخ دهى، در حالى که خون رگهایت را بر میان شانهها و پشتت ریختند و میان سر و پیکرت، جدایى انداختند؟! گواهى مىدهم که تو، فرزندخاتم پیامبران و فرزند سَرور مؤمنان و فرزند همپیمان تقوا و چکید? هدایت و
پنجمین فرد از اصحاب کسایى و فرزند سالار نقیبان و فرزند فاطمه، سَرور زنانى؟! و چگونه چنین نباشى، در حالى که از دست سَرور پیامبران، غذا خوردهاى و در دامان تقواپیشگان، پرورش یافتهاى و از سین? ایمان، شیر نوشیدهاى و با اسلام، تو را از شیر گرفتهاند.
پاک زیستى و پاک رفتى؛ امّا دلهاى مؤمنان، در فراق تو خوش نیست، بى آن که در این، تردیدى رود که هم? اینها به خیرِ تو بود. سلام و رضوان خدا بر تو باد! و گواهى مىدهم که تو بر همان روشى رفتى که برادرت یحیى بن زکریّا رفت.
آن گاه جابر، دید? خود را گِرد قبر چرخاند و گفت: سلام بر شما، اى روحهایى که گرداگردِ حسین، فرود آمده، همراهش شدید! گواهى مىدهم که نماز را به پا داشتید و زکات دادید و به نیکى فرمان دادید و از زشتى، باز داشتید و با مُلحدان جنگیدید و خدا را پرستیدید تا به شهادت رسیدید. سوگند به آن که محمّد را به حق برانگیخت، در آنچه به آن در آمدید، با شما شریک هستیم.
به جابر گفتم: اى جابر! چگونه [با آنان شریک باشیم]، با آن که ما نه به درّهاى فرود آمدیم و نه از کوهى بالا رفتیم و نه شمشیرى زدیم، در حالى که اینان، سرهایشان از پیکر، جدا شد و فرزندانشان یتیم و زنانشان بیوه شدند؟!
جابر گفت: اى عطیّه! شنیدم که حبیبم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مىفرماید: «هر کس گروهى را دوست داشته باشد، با آنان محشور مىشود، و هر کس کارِ کسانى را دوست داشته باشد، در کارشان شریک مىشود»، و سوگند به آن که محمّد را به حق به پیامبرى بر انگیخت، نیّت من و همراهانم، همان است که حسین علیه السلام و یارانش بر آن رفتهاند. مرا به سوى خانههاى کوفه ببر.
هنگامى که بخشى از راه را رفتیم، گفت: اى عطیّه! آیا سفارشى به تو بکنم، که دیگر گمان ندارم پس از این سفر، تو را ببینم؟ دوستدار خاندان محمّد را، تا زمانى که آنان را دوست مىدارد، دوست بدار و دشمن خاندان محمّد را، تا زمانى که با آنان دشمن است، دشمن بدار، هر چند روزهگیر و شبزندهدار باشد، و با دوستدار محمّد و خاندان محمّد، رفاقت کن، که اگر یک گامش از فراوانىِ گناهش بلغزد، گام دیگرش به محبّت آنان استوار مىمانَد؛ چرا که دوستدار آنان، به بهشت باز مىگردد و دشمن آنان، به سوى آتش [دوزخ] مىرود.
[749] . ابو الحسن عطیّة بن سعد بن جُناد? عوفى جدلى قیسى کوفى. امیر مؤمنان علیه السلام، نام او را انتخاب کرد ودر بارهاش فرمود: «این، عطیّ? (هدی?) خداست». وى از تابعیان مشهور است و شیخ طوسى، او را در زمر? اصحاب امام على علیه السلام و امام باقر علیه السلام بر شمرده است و بَرقى، او را از اصحاب امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام دانسته است.
او مورد اعتماد و کثیر الحدیث است. وى همراه ابن اشعث، علیه حَجّاج، قیام کرد و حَجّاج، به دلیل خوددارى وى از دشنامگویى به امام على علیه السلام، دستور داد چهارصد ضربه شلّاق به وى زدند و سر و ریشش را تراشیدند. او سپس به فارس پناه بُرد و در باقىماند? دوران حکومت حَجّاج، در خراسان، سُکنا گزید و زمانى که عمر بن هُبَیره، حاکم عراق شد، به کوفه باز گشت.
او به سال 111 ق (بنا بر قول مشهور) و یا 127 ق (بنا بر قولى دیگر، که ظاهراً به قرین? روایت کردنش از امام صادق علیه السلام، همین تاریخ، درست است)، در همان کوفه در گذشت.