526) کرامتی از حضرت زینب س
به مناسبت رحلت بانوی بزرگ اسلام حضرت زینب کبری - سلام الله علیها - خاطره و کرامتی را نقل میکنم تا به یادگار بماند.
اوایل طلبگی که مشغول خواندن لمعه بودم، رفیقی داشتم که همکلاسی بود و سر بحث حاضر میشد. مدتها بود که در کیفش کنار کتاب مشتی چاقو و کارد و از این جور وسائل آشپزی به همراه میآورد و برمیگرداند. کسی از این موضوع اطلاع نداشت مگر برخی خواص. جریان از این قرار بود که خانمش گرفتار مشکلات روانی شده و مدتها بود که حالش کمی حادّ شده بود و رفیقمان و خانواده خانمش تقریباً از درمانش ناامید شده بودند. رفیقمان میگفت پدرخانمش به او گفته بود دختر من دیگر قابل زندگی نیست، میتوانی به فکر زن دیگری باشی! خیلی به این امید نبند. وضع بسیار ناراحت کنندهای بود. این بنده خدا مدتها بود که صبوری میکرد. تا آنجا که در خاطر دارم بعد از مدت کوتاهی از هم فاصله گرفتیم و چند سالی هم را ندیدم. بعد از سالها یک وقت قسمت شد در حرم مطهر حضرت معصومه س او را دیدم و از احوال او جویا شدم. گفت وضع مدتها ادامه یافت و من همواره چاقوها و وسائل تیز را با خودم میآوردم و میبردم و تدابیری اندیشیده بودم که نتواند به خودش صدمه بزند. فراوان توسل کردم و اصلا نمیتوانستم با آن وضع رهایش کرده و با کس دیگری ازدواج کنم تا اینکه شخصی - گویا از اقوامش - یک از اولیای الهی را به خواب دید که گفت به فلانی بگویید برای حل مشکل به حضرت زینب س متوسل شود. او هم به جد به حضرتش متوسل شد. رفیقمان - این طور که در ذهنم مانده - گفت: یک روز که آمدم سر درس و بحث و کاردهای خانه را هم با خود آورده بودم، وقتی به خانه برگشتم با کمال تعجب دیدم خانمم خیلی طبیعی غذا پخته و انگار که نه انگار حالش خوب نبوده و بعد از آن هم دیگر هیچگاه بیماریاش بازنگشت و آن زمان که با هم صحبت میکردیم، سالها از این قضیه گذشته بود. حضرت زینب س باب الحوائجی است که بسیاری با توسل به ایشان به حاجت خود رسیده و رفع گرفتاری از آنها شده است. ان شاء الله خدا به همه ما توفیق دهد در حرمش مطهرش از نزدیک عرض ادب کنیم.