?? قسمت دوم
اشکال دوم: «رانت آقازادگی» و «نقد اعلمیت»
1. رانت آقازادگی
اشکال اول منتقدان به آسیبی پرداخت که مرجعیت خودخوانده آسیدمحمد شیرازی به حوزه علمیه شیعی وارد کرد؛ آسیبی که کام علمای وقت بلکه علمای دلسوز بعد از آن ماجرا را به شدت تلخ کرد، به ویژه وقتی دیدند این رفتار به برخی آقازادههای دیگر نیز جرأت داد بدون دریافت مجوز از بزرگان حوزه بلکه بدون درخواست آنها و ایجاد فرصت به صورت طبیعی که روند جاری در حوزههای علمیه شیعه بود، به صورت خودخوانده اعلام مرجعیت کنند. تذکر میدهم که برخی از آقازادهها ممکن است حقیقتاً ملا و لایق باشند لیکن به دلیل قرار گرفتن در موضع شک و اتهام استفاده از «رانت آقازادگی» میباید بیش از دیگران بر خود سخت گیرند و باید بدانند علمای اعلام هرچند به ظاهر ورود نکنند، لیکن از این نکات ریز غافل نیستند و در برخی بزنگاهها این هوشیاری خود را نشان میدهد، و این درحالی است که پیروان آن شخص که از پدر به پسر نقل مکان کردهاند، از این نکات به کلی غافلاند و البته برخی از آنها تغافل میکنند!! بگذریم. لازم است موضع شک و اتهام یعنی «رانت آقازادگی» را کمی باز کنم تا ضرورت اجتناب از آن تا حدی آشکار شود.
در مقابل مزیتهای بسیار حوزههای علمیه بر دانشگاهها، دانشگاهها و مؤسسات پژوهشی به لحاظ اداری یک مزیّت مهم بر حوزههای علمیه دارند و آن «شفافیت بیشتر» است؛ حقیر سالهای زیادی است که با سیستم مؤسسات و دانشگاهها کار میکنم و کار کردهام و نسبتاً خوب آنها را میشناسم. در آنجا پایه و محور کار اداری بر پایه تقوا نیست و از این رو از همان مرحله نخست احتمال خطا و سوء استفاده را میدهند و برای جلوگیری از آن تلاش کردهاند مسیر سوء استفاده را ببندند و یا به حداقل برسانند؛ از این رو سیستم ارتقا و شهرت در آنجا در صورت استفاده از رانت آقازادگی هزینه بر و گاه آبرو بر است! اگر فرزند رئیس دانشگاهی بخواهد با استفاده از رانت پدر هیئت علمی شود، حداقل میبایست تعدادی کارشناس را راضی کند و همه آنها معلوم نیست دین یا آبروی و یا موقعیت کاری خود را به دنیای دیگران بفروشند! به هر حال کار ساده نیست؛ البته گاه مسامحه میشود ولی به هرحال در همه مراحل ارتقا و در همه ساحتها انتظار مسامحه و همراهی کمی سنگین است، هرچند گهگاه شاهد چنین مسامحههایی بودهایم! بماند!
اما در حوزههای علمیه به دلیل رکن بودن تزکیه و تقوا تکیه بر این مقوله معنوی بسیار زیاد است؛ یعنی به طور طبیعی سیستم حوزه به بیت مرجعیت نگاه معنوی دارد و بر این باور است که پدر که در حقیقت پدر معنوی و علمی جامعه تحت نفوذ خود و مرجع تقلید مردم است، توانسته خانه خود را نیز به نحوی هدایت کند که از این رانتها استفاده نکند، و این اعتماد حاصل رفتار آقازادههایی است که در طول تاریخ شیعه همواره چشم از فرصتها فروهشته و ترجیح دادهاند مسیر طبیعی را طی کنند. معمولاً در حوزههای علمیه رسم بر این بوده که بعد از فوت پدر اساتید در خانه مرجع جمع میشدند و آقازاده مهر پدر را در مرأی و منظر علما میشکسته و اموال حسبه تحت ید پدر را به مرجع بعد تحویل میداده است؛ کاری که حقیر از بسیاری از آقازادهها دیده و شنیدهام و نمونه آن رفتار آقازاده مرحوم آیت الله شیخ جواد تبریزی – اعلی الله مقامه الشریف – است.
اما سوگمندانه باید پذیرفت که نه همواره چنین است و نه رانتها به این مقدار محدود میشود. رانت استفاده از مقام علمی پدر و امور حسبه در اختیار پدر فرصتهای طلایی به آقازاده میدهد که اگر اهل تقوا نباشد، بتواند برای خود اعتبار زیادی کسب کند. آقازاده میتواند برای خود شاگرد جذب کند؛ طبیعی است بسیاری که وامدار او هستند خود را به لحاظ اخلاقی موظف میدانند پای کرسی آقازاده زانو بزنند و درس بگیرند. افزون بر این، او میتواند برخی از مریدان پدر را به خدمت بگیرد و توشه نگارشی خود را انباشته سازد! یکی از دوستان حقیر نقل کرد که پنچ کتاب فلانی را من نوشتهام بدون اینکه نامی از من برده شود و البته پول خوبی هم گرفتهام (البته این اتهام در مورد بیت شیرازی مطرح نیست و به مطلب از باب اینکه مقدمه را جامع و کلی بیان کنم، اشاره کردم). فرصت در اختیار گرفتن کرسی درس، فراهم آوردن شاگرد، نگارش کتاب، دسترسی به منابع علمی، انتشار (به ویژه در زمانهای گذشته که امکانات امروزی نبوده)، ارتباط با علما، و ... همه از وجوه رانت و امتیاز ویژه است که میتواند استفاده از آنها درست یا نادرست باشد. تذکر میدهم که ذهنها به شخصی منعکس نشود، عرض من کلی است و فعلا در مقام رانتشناسی و ارائه مقدمه بحث هستم.
بنابراین، اگر برای معرفی یک «آقازاده» از کرسی درس، جمعیت شاگرد حاضر در درس، تعداد کتاب و مانند اینها سخن به میان آمد، نباید زود تسلیم شد، بلکه به مناسبت وجود بستر رانت میباید بر دقت و تحقیق و تفحص افزود؛ البته در مقابل باید مراقب بود به واسطه دقت در این مسائل حق طبیعی آقازاده نادیده گرفته نشده و موجب ظلم به او نگردد.
این را نیز اضافه کنم که این امتیازها و رانتها صرفاً برای آقازادهها نیست و برخی افراد دیگر نیز به دلیل برخورداری از تمکن مالی و یا موقعیتهای خاص میتوانند چنین رانتیهایی داشته باشند لیکن نقطه کانونی آن آقازادهها هستند.
با توجه به مطالب گفته شده، آقازادهها میباید به مناسبت «اتقوا من مواضع التهم» بیش از دیگران شفافسازی کنند. در این باره بیشتر سخن خواهم گفت.
2. نقد اعلمیت
از داستان رانت بگذریم و برویم سراغ «مرجعیت». برای مرجعیت دو شرط اساسی وجود دارد: «اعلمیت» و «صلاحیت».
الف) اعلمیت
«اجتهاد مطلق» هرچند به آن مطلق میگویند، لیکن تشکیکی است؛ مانند نور که ضعیف و قوی دارد. به یک خانه صد متری خانه میگویند و به یک خانه سیصد متری نیز خانه میگویند. علمیت و اجتهاد مطلق یک مرجع میباید قویتر از دیگران باشد یا در حد قویترینها باشد و به حداقل اجتهاد مطلق بسنده نیست؛ نه کسی زیر بار آن حداقل میرود و نه عقل به آن باج میدهد و خلاصه راهی نیست جز اجتهاد مطلق در بالاترین سطح!
اما سؤال مهمی که فراروی مردم است این است که از چه راهی میزان علمیت بالای یک استاد یعنی اعلمیت او شناخته شود؟ آیا میزان شاگرد و تعداد کتاب و مقاله و حتی گفته استاد به روشن شدن مطلب کمک میکند یا خیر و اگر خیر، چرا؟ و خلاصه راه حل چیست؟
الف-1. تعداد بالای کتاب و مقاله
بسیاری از عوام برای شناساندن عمق تخصص یک استاد به شمار کتابهای او مثال میزنند و مثلاً میگویند: او استاد استادان است زیرا صد جلد کتاب دارد! طبیعی است مخاطب ناآگاه هم سری تکان داده و ذوق زده شده و ادعای مدعی را تأیید و به استادی او ایمان میآورد! لیکن نباید انتظار داشت انسان خبره نیز اینچنین ساده به موضوع نگاه کند. او از یک سو ادعا را با استدلال مطابقت داده و ارزیابی میکند و از سوی دیگر کتابها را ورق میزند و به محتوا توجه مینماید. باید دید مورد ادعا میزان تلاش و فعالیت و گستردگی اطلاعات در حوزه های مختلف است یا عمق و ژرفاندیشی و تخصص در یک حوزه علمی؟ تفاوت این دو ادعا از زمین تا آسمان است؛ اولی بسان یک استخر وسیع با عمق چند متر و دومی بسان یک چاه آب با عمق مثلا چند صد متر است! هر یک از این دو کاربردی خاص خود دارند و نمیتوانند به جای یکدیگر به کار روند؛ بنابراین آثار دلالت کننده بر هر یک از این دو ادعا بسیار متفاوت است. گاه شمار زیاد آثار نشانه ضعف علمی است و گاه نشانه قوت آن! این مطلب به شدت به محتوای آثار مرتبط است و بدون ملاحظه آن جز سادهانگاری و خودفریبی یا دیگر فریبی نیست!
اگر مورد ادعا مثلاً استادی در ریاضیات است، ارائه صد کتاب شعر و داروشناسی و جغرافیا و زیستشناسی و مانند اینها ارزشی ندارد! بله بر این دلالت میکند که او نویسنده و مطلع و پژوهشگری واسعنگر و جامعنگر است، لیکن از صد کتاب اینچنینی بلکه از هزار کتاب مانند اینها دو کلاس درس خواندن در علم ریاضیات در نمیآید که نمیآید! پس برای اثبات ادعای علمیت در مثلاً فقه شمارش کتاب در حوزه تاریخ و شعر و کلام و ... بیفایده است بلکه ضرر میزند و نشان میدهد فرد مورد نظر به اندازه آثارش وقتش را در حوزههای غیر مرتبط صرف کرده و از حوزه فقه کم گذاشته است!!
برای اثبات قدرت فقهی حتی شمار بالای کتاب فقهی نیز کافی نیست؛ بلکه تنها کتب فقهی استدلالی فایده دارد و ملاحظه میشود. مثالی بزنم: اگر کسی که در حوزه مثلا تاریخ مطالعه دارد، مدعی اجتهاد در علم تاریخ است، اگر چنین فردی یک دوره دائرة المعارف تاریخی نوشته باشد برای اثبات اجتهاد و خبرگی در حوزه تاریخ کافی نیست هرچند کمک زیادی میکند و چنین فردی میباید حتماً آثار تحلیلی و تحقیقی در حوزه تاریخ ارائه کند و تا این کار صورت نگیرد کار پیش نمیرود؛ بله بر تلاش فراوان او در فراگیری و انتقال دانش دلالت دارد ولی خبرگی از آن در نمیآید. این مطلب در مورد تفسیر قابل فهمتر است. واقع این است که به راحتی و در عرض نهایتاً پنج تا ده سال میتوان تفسیری با صد جلد ولی سطحی و به روش جمعآوری و تحلیل ساده نوشت، لیکن اگر بخواهد کاری دقیق همراه با نوآوری و کشف مجهولات دیگران انجام دهد، اگر در تمام عمر ده جلد هم بنویسد، شاهکار کرده است! گاه میشود که علمیت بالا با چند مقاله یا یکی دو کتاب اثبات میشود ولی گاه با صد کتاب اثبات نمیشود!
اخیرا باب شده مؤسسات معتبر از نویسنده میخواهند نوآوریهای خود و نوع آن را در مقدمه کتاب توضیح دهد تا معلوم شود که کتاب قطور او چیز جدیدی هم دارد یا خیر؟ این کار بسیار مهم است. چه کتابهای قطوری نوشته میشود و حسرت از نوآوری در آنها! در قدیم حاشیه زنی مرسوم بوده. در حاشیه زنی فقط اشکالات و نکات نو گوشزد میشده و علمیت حاشیه زننده به راحتی مورد قضاوت قرار میگرفته، ولی کسانی که آثار مستقل تولید میکنند، اگر جهات نوآوری تذکر داده نشود، قضاوت در باره آنها مشکل است. در خصوص آثار بیت شیرازی این نقیصه وجود دارد که به جهات نو اشاره نشده - و البته در گذشته چندان مرسوم نبوده - و ناقدان منکر نوآوری در حد قابل توجه هستند و یکی از نشانههای آن را عدم مراجعه به آثار آنها در درسهای خارج اساتید عالی حوزه علمیه میدانند. خوب است طرفداران بیت شیرازی در خصوص نوآوریهای آثار اقدام کنند و بهتر است بخشهایی که به نظر آنان اوج علمیت را نشان میدهند، جدا و برای ارزیابی ارائه کنند که بهتر بتوان قضاوت کرد.
در هر صورت، اینها همه بر این فرض استوار است که آثار را خود نوشته باشد وگرنه اگر با کمک دیگران نوشته باشد و به اصطلاح کار جمعی باشد که داستان جدایی دارد و ترجیح میدهم وارد نشوم که تحریر و تقریر آن نیازمند صد من کاغذ است! ولی همینمقدار اشاره کنم که اثبات علمیت با کارهای جمعی و کارهایی که شریک نگارشی و تحقیقی دارد صد بار مشکلتر است!! (البته ظاهرا و تا آنجا که شنیدهام در مورد بیت شیرازی- و به ویژه در مورد آثار آیت الله سیدمحمد شیرازی، مطابق بیان مرحوم والد که آشنایی دیرینه با او داشت - نگارش آثار آنها جمعی نبوده است.)
الف-2. کرسی درس
چنانکه عرض شد، کرسی درس برای آقازادهها موضع شک است و تنها کرسیای بر علمیت دلالت دارد که اولاً: سالیانی متمادی بر قرار بوده باشد و ثانیاً: شاگردان شاخصی از آن بیرون آمده باشند و ثالثاً: شاگردان عالم و فاضل و صاحب کرسی بر علمیت و برای مرجعیت بر اعلمیت استادشان تأکید کنند.
این سه شرط میباید یک جا جمع شوند تا از کرسی استادی بتوان اعلمیت و تفوّق او را استفاده کرد و در صورت نقص در شرایط فوق، نیازمند جبران با قرائن دیگر مانند آثار تخصصی و امضای استاد است.
الف-3. امضای استاد
امضای استاد بسیار مهم است ولی یک ضمیمه بسیار مهم دارد و آن «قرائن صحت» است. وجود این ضمیمه و در حقیقت شرط از این رو است که گاه استاد نسبت به شاگردی انعطاف روحی و یا ملاحظاتی دارد. این شرط در مورد استادانی که از وابستگان به ویژه درجه یک هستند، ضرورت بیشتری دارد و در حقیقت حیاتی است. (در مورد آسیدصادق شیرازی نیز این مطلب وجود دارد و استاد او برادر او است.)
منظور از قرائن صحت، آثار متقن و علمی، تعدد استادان امضا کننده تخصص و علمیت یا اعلمیت یک شاگرد (که در مقام وصیت و سفارش برای بعد از فوت خود بیان میشود)، همراهی شاگردان متخصص و صاحب کرسی با استادان و جز اینهاست.
ب) صلاحیت
مهمترین گزینههای دال بر صلاحیت تقوا و آگاهی به زمانه است. این دو شرط برای احراز صلاحیت بینیاز از توضیح است؛ زیرا اگر مرجع تقلیدی یکی از این دو را نداشته باشد یا به قدر نیاز نباشد، جامعه را به پرتگاه تباهی میکشد و خسارتی میزند که به هیچ وجه قابل جبران نیست.
این دو شرط اینقدر واضح و مهم هستند که ورود به آن – هرچند حرف در باره آنها و مستندات آنها مفصل است- لیکن در این مقال مختصر ضروری نیست.
اما بیت شرازی و اشکال منتقدان در خصوص اعلمیت و صلاحیت
مقدمه نسبتاً طولانی فوق برای درک وضع بیت شیرازی ضروری بود. اکنون میپرسیم: با فرض گذشت از مسئله اجتهاد و ورود به حوزه مرجعیت و اعلمیت، چگونه میتوان به اعلمیت آسیدمحمد و آسیدصادق شیرازی دستیافت؟ منتقدان این بیت بر این باورند که به هیچ وجه نمیتوان اعلمیت یا در حد اعلمیت بودن آنها را اثبات کرد، بلکه رؤسای این بیت یعنی آسیدمحمد و برادرش آسیدصادق با طراز اعلمیت فاصله زیادی دارند. اکنون باید این مدعای منتقدان را بر اساس مقدمهای که بیان کردیم، بررسی و ارزیابی کنیم.
مطابق مقدمه پیشگفته، یکی از راههای وصول به اعلمیت یک فرد، شهادت دادن تعدادی از استادان او یا شهادت یک استاد که خود اعلم بوده به همراه قرائن صحت است به گونهای که از گفته وی به اعلمیت فرد اطمینان شود. غالباً مراجع از این طریق برگزیده میشوند و البته معمولاً در همه یا غالب آنها قرائت صحت متعددی یافت میشود.
اما این توفیق در مورد سیدمحمد شیرازی و سیدصادق شیرازی – هر دو – مفقود است، بله در مورد آسیدصادق اگر برادرش- آسیدمحمد- او را معرفی کرده باشد، چون اعلمیت خود او محل بحث است، نمیتوان از تأیید او به اعلمیت آسید صادق رسید و نهایتاً امضای اجتهاد او تلقی میشود (نه اعلمیت) و حتی اگر در مورد اعلمیت آسیدمحمد بحثی نبود، مطابق مقدمه پیش گفته، وجود قرائت صحت ضروری است.
کرسی درس نیز در هر دو مفقود است و اساساً تنها کرسیهای درسی میتواند بر اعلمیت دلالت کند که شاگردان متعدد و صاحب نام و وجاهت و مشهور به اجتهاد و دارای کرسی مهم درس در درس استاد شرکت کنند و چنین کرسیهایی به ندرت در هر دوره یافت میشود. مثلاً در دوره معاصر در حوزه علمیه قم کرسی درس آیت الله وحید خراسانی و آیت الله شیخ جواد تبریزی - به نظر نگارنده - چنین وجاهتی داشته است و باقی کرسیها حتی کرسیهای تدریس غالب مراجع وقت از چنین ویژگیای برخوردار نبوده است؛ بنابراین، با شناختی که از حوزه تدریس آسیدمحمد و برادرش وجود دارد، این مورد نیز به نظر مفقود است.
آثار آسیدمحمد و آسیدصادق نیز به باور منتقدان نهایتاً میتواند اجتهاد را اثبات کند و به هیچ وجه نمیتوانند اعلمیت را نتیجه دهند (که در بالا اشاره شد). توضیحات مقدمه فوق برای درک این معنا لازم بود . گفتنی - چنانکه در مقدمه نیز اشاره شد - از نشانههای برتری یک کتاب ارجاع اساتید برتر به آن و استفاده از آن است، لیکن چنین مطلبی برای آثار فقه استدلالی بیت شیرازی شنیده نشده است.
صلاحیت
با گذشت از مسئله اعلمیت، در محافل علمی و نیز در محافل منتقدان بیت شیرازی در خصوص صلاحیت، هم در بعد اخلاقی یعنی تقوا و هم در بعد سیاسی و فروع مربوط به احکام مسائل روز بحث و گفتگو است و یکی از جهات نقد جدی بر این بیت همین دو مورد یعنی تقوا و آگاهی از زمانه است.
البته در خصوص آسید محمد منتقدان بر این باورند که وی پس از اعلام مرجعیت و واکنش به شدت منفی استاد او و بزرگان و اساطین حوزه نجف، او از حرکت خود عقب نکشید و بر موضع خود باقی ماند. اصرار بر این حرکت غیر معمول از دیدگان منتقدان نشانه[t1] بیاخلاقی تلقی شده که هیچگاه جبرانی برای آن ارائه نشده است. نا گفته نماند که صلاحیت اخلاقی و مسئله آگاهی به زمانه با هم تلاقیهایی دارند که در ادامه بحث به آنها خواهیم پرداخت.
[t1] در روایت است: «مَنْ تَقَدَّمَ عَلی قَومٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ وَ هُوَ یَری أَنَّ فیهِمْ مَن هو افضلُ منه فقد خانَ اللَّه و رسولَه و المُسلمیِن» و چه مسئولیتی مهمتر و سختتر از مرجعیت؟! مگر اینکه بگوییم آسیدمحمد شیرازی در زمان اعلام مرجعیت، خود را برتر از مراجع وقت و اساطین حوزه علمیه نجف و قم میدیده و از این رو تنها متهم به تشخیص نادرست و خودشیفتگی شود. امید که چنین باشد!
?? ادامه دارد.